۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

خرد يا ايمان، علم يا وحی؟ مژگان ثروتی

من با نتیجه گیری ای که در پایان این مقاله شده موافق نیستم . آنچه برایم جالب بود نگاه تاریخی به ادیان سامی و ریشه یابی ها بود :
کوشش خستگی ناپذير چند صد ساله اروپا برای سازش بين خرد و ايمان و به عبارتی بين علم و وحی به جايی نرسيد و در نهايت با پشت سر گذاشتن دوران روشنگری ، وحی به نفع خرد و علم عقب نشينی کرد. بدين ترتيب با جريان سکولاريزم رسما دو حوزه از يکديگر جدا شد و حوزه عمومی و تنظيم امور انسانی به دست خرد سپرده شد.با رشد و توسعه علم و تسلط خرد در حوزه شناخت - که بر اساس عنصر شک و ترديد به ميراث فکری ، فرهنگی – تاريخی خود بود- به کارگيری روش نقد تاريخی در حوزه دين نيز گسترش يافت . به اين معنا که برای بررسی علمی پديده های اجتماعی و تاريخی ، هيچ حوزه ای برای علم مقدس و ابدی فرض نشد. بررسی و نگاهی علمی همراه با نقد تاريخی، نه تنها به فلسفه و تاريخ دين که به تحليل محتوای متون الهی نيز تسری يافت.يان آسمَن (۱۹۳۸) مصر شناس ( متخصص در فرهنگ و دين مصر باستان) يکی از پروفسور های مطرح در آلمان و جهان با تحقيقات خود ، گفتمان مسلط در اديان توحيدی را تغيير داد و گفتمان جديدی را دراين سه دين توحيدی - يهود، مسيحيت و اسلام - گشود .نقطه حرکت نظری (تئوريک) يان آسمَن بر "حافظه فرهنگی" استوار شده است. او با تکيه بر تاريخ ، اسناد و باستان شناسی مصر، به شکل گيری تفکر توحيدی در مصر باستان پرداخته است. او با تحليل محتوای تورات به مواردی اشاره دارد که در مسيحيت و اسلام نيز تداوم يافته، و در نتيجه به شکل گيری حافظه فرهنگی (۱) انجاميده که تا به امروز همچنان با انسان مدرن همراه است. از دوران روشنگری در اروپا ، متون الهی در اديان توحيدی (وحی) ، بالقوه متونی توام با خشونت ارزيابی شده است. بازگشت دوباره اديان بخصوص اسلام سياسی به حوزه عمومی که توام با خشونت بی سابقه در صد سال اخير بعد از مسيحيت بوده است ، گفتمان چگونگی ارتباط متون الهی ( وحی) با خشونت ، بار ديگر در محافل آکادميک اروپا بويژه آلمان ، مطرح شد. سوال مطرح شده عبارت بود از اينکه ، آيا ارتباطی بين مفهوم حقيقت مطلق و انحصاری مورد ادعای متون الهی ( وحی) در اديان توحيدی با زبان خشونت وجود دارد؟سوِ الی که آسمَن مطرح می کند اين نيست که چرا اديان توحيدی خود را با چنين خشونتی ، در تاريخ گسترش داده است، بلکه سوال او اين است که چرا توسعه آن از طرف خداوند ( وحی) بايد با زبان خشونت همراه باشد؟ اودر اين نقطه از بحث اللهيات خارج شده و اديان توحيدی را در زمينه فرهنگی و تاريخی دنبال و تحليل می کند. او زبان مشترک در متون الهی موجود در تورات ؛ انجيل و قرآن را به يک زبان فرهنگی مشخص و در نهايت به حافظه فرهنگی ارتباط می دهد. در واقع مسئله اصلی مورد تحقيق آسمَن، خود خشونت و عمل خشونت آميز نيست ، بلکه زبان خشونت موجود در متون الهی است. ( مثل مشروعيت کلماتی پيرامون کشتار های جمعی ، خونريزی، عذاب های الهی سخت ، تهديد ، اجبار و ايجاد رعب و وحشت از قيامت - چون آتشی که هيزمش مردم بدکارهستند- تضيع اراده انسانی ، تبعيض جنسيتی و ... است ).آسمَن مطرح می کند خشونت ، نفرت و ... مفاهيمی قديمی هستند که قبل از شکل گيری تفکر توحيدی نيز وجود داشته است ، اما در اديان ابراهيمی ( توحيدی) رنگی شديدا مذهبی يا به عبارتی مشروعيتی مذهبی به خود گرفته اند. به زعم او قبل از دين يهود ، خشونت با سياست در ارتباط بوده است ، اما نه در ارتباط با خدا. در واقع خشونت در ارتباط با قدرت مطرح بوده است اما نه در ارتباط با حقيقت. ( حقيقتی که مورد ادعای اديان توحيدی است. )
آسمَن تلاش می کند که با تکيه بر يافته های خود ، فهمی از توحيد ارائه دهد . او اين فهم خود از توحيد را در مقايسه با چند خدايی که در آن زمان در مصر حاکم بوده است مطرح می کند. او دو مفهوم از توحيد ارائه می دهد.۱. همه خدا ها يکی هستند. ۲. هيچ خدايی نيست جز او. مفهوم اول را می توان در متون مصری ، بابل، هند و دوران آنتيک – روم و يونان- بازيافت. او اين نوع از تفکر توحيدی را تفکر توحيدی ( شامل گرا يا در بر گيرنده) نام می نهد. (۲) از ديد گاه لويس (۳) اين مرحله اوج پختگی و وضعيت تکامل يافته چند خدايی است. آسمَن مفهوم دوم تفکر توحيدی ( يعنی جز او خدايی ديگر نيست) را توحيد انحصاری يا بسته می نامد. (۶) از نظر او اين نوع تفکر توحيدی در مفهوم دوم ، در واقع تکامل تفکر دين چند خدايی نبود ، بلکه انقلابی در آن بود. در واقع از نظر او همين تفکر توحيدی نوع دوم که انحصاری و انقلابی بود ، در زبانی از خشونت پيچيده شد. و به عبارتی اللهيات سياسی بود.بر اساس تحقيقات آسمَن و بسياری از مصر شناسان ، تفکر توحيدی ( يکتا پرستی) برای اولين بار توسط اخناتون (۴ ) فرعون مصر ( در ۱۳۵۰ قبل از ميلاد مسيح) که به عبارتی يک انقلاب دينی بود ، ظاهر شد، و بعدها به شدت در تفکر توحيدی يهوديت ، مسيحيت و اسلام دنبال شد. اما تلاش اخناتون با شکست روبرو می شود و اين انديشه از طريق يکی از طرفداران او ( موسی مصری) و با خروج از مصر ، تاريخی ديگر را رقم می زند. (۵)موسی هم چهره ای تاريخی است و هم از آنجا که با خط (تورات) عجين شده است و ما آنرا هزاران سال تکرار کرده ايم در حافظه تاريخی ما نقش بسته و تداوم يافته است . به عبارتی بخش عمده ای از حافظه تاريخی ما را تشکيل می دهد. لذا برای ما حقيقت و واقعيت مسلم شده است . اما اخناتون تما ما يک چهره تاريخی مانده است. بايد تاريخ و آثار باستانی و کتيبه های دفن شده با اجساد موميايی را کالبد شکافی کنيم تا آنرا از آوار فراموشی بيرون آورده و به بخشی از حافظه فرهنگی و تاريخی خود متصل کنيم. در واقع تفاوت اخناتون با موسی در اين است که او در حافظه تاريخی ما جايی ندارد. اما با کشف دوباره کتيبه ها ی اخناتون در قرن ۱۹ ميلادی در مصر و خواندن آنها ، بخشی از تاريخ فراموش شده ، خود را بازسازی می کند. اما نبايد فراموش کرد که اين حافظه تاريخی و بازسازی آن در حوزه آکادميک صورت می گيرد و با حافظه فرهنگی– تاريخی متکی بر خط (الهی) که هر روزه در بين مردمان مومن به خط ( تورات، انجيل و قرآن) تکرار می شود ، متفاوت است. فاجعه فرهنگی آنجا اتفاق می افتد که اين دو حافظه فرهنگی – تاريخی ( آکادميک و غير آکادميک) بر هم منطبق می شود. پديده ای که در انقلاب اسلامی شاهد آن بوديم. آسمَن درتحليل خود به زبان و تصوری که از خداوند در توحيد انحصاری نقش بسته است، می پردازد و به متن مربوط به گوساله طلايی در تورات اشاره می کند. قوم يهود درغيبت موسی (که به کوه سينا برای دريافت ده فرمان ( وحی) رفته بود )، گوساله طلايی را برای پرستش می سازند. در متن تورات می خوانيم؛ موسی پس از بازگشت و مشاهده گوساله طلائی و جشن قوم خود ، دستور مجازات قوم اسرائيل را صادر کرد و اعلام می کند که ،، هر کس که به خدا ايمان دارد ، به نزد من بيايد! و اين گونه فرمان خدا را اعلام می کند ؛ شمشير هايتان را برداريد و خانه به خانه رفته ، برادرانتان ، دوستانتان و همسايگان خود را بکشيد. فرمان موسی (وحی) انجام شد و بدين ترتيب سه هزار اسرائيلی در اين روز به قتل رسيدند. (۷) کلمه هايی که مورد توجه آسمَن در اين متن الهی قرارگرفته است ، برادران، دوستان و همسايه ها است. از نظر او خشونت در فرمان خدا نه به بيرون يعنی خشونت به بيگانگان و دشمنان ، بلکه خشونت به درون يعنی پيوند های عميق و تنگا تنگ انسانی را نشانه رفته است. در اين ارتباط در آيات بعدی حتی همدردی را نسبت به آنان منع می کند. در بخش ديگر تورات چنين آمده است ،، اگر برادرت و يا دوستت که تو آنها را به اندازه خودت دوست داری ، تو را اغفال کردند و گفتند که خدای ديگری را پرستش کن ... تو می بايست مقاومت کنی ... و تو نبايد به آنها احساس ترحم داشته باشی و بر گفته آنها سر پوش بگذاری، بلکه بايد بر عليه آنها شکايت کنی ( لو بدی) و اگر برادرت و دوستت به مرگ محکوم شدند ، تو می بايست اولين نفری باشی که دستت را بلند و آنها را سنگسار کنی ... تو بايد آنها را سنگسار کنی و .... (۸) به عبارت ديگر زبان الهی در متن مقدس منولوگ است نه ديالوگ ( گفتمان) و زبانی است توام با خشونت. خدايی که خشونت را با کمک موسی به درون خانه ها کشاند. آسمَن بر روی متن تمرکز می کند و از آنجا که مصر شناس و بر تاريخ مصر باستان تسلط دارد ، اين سنتز را مطرح می کند که اين زبان، يعنی زبان خشونت از دوران آشوريان کپی شده است. به اين معنا که پادشاه آشوريان از بردگان و زير دستان خود فرمانبرداری مطلق طلب می کردند. اوتمار کيل (۱۹۳۷) متکلم کاتوليک و متخصص در انجيل ، تاريخ دين و تاريخ هنر شرق باستان است. (۹) او در کارهای علمی خود نشان داده است که چگونه سمبل های شرق باستان ، کليدی برای فهم و درک متن تورات است. از ديد کيل تحقيقات اخير بيش از پيش روشن ساخته است که قسمتی از متون الهی ( وحی مندرج در تورات) کلمه به کلمه از متون آشوريان کپی شده است. اين متون نه مذهبی بلکه سياسی بوده است. آشوريان در شمال عراق فعلی سکنا داشتند و هر کس که در اين حوزه سياسی زندگی می کرده است ، موظف به فرمانبرداری مطلق از پادشاه بوده است و عدم رعايت آنها مجازات سختی را بدنبال داشت. اما بعدها در دين يهود رنگ مذهبی به خود می گيرد و اين بار به جای پادشاه آشور ، خدای يهود می نشيند. در همين رابطه می توان به امر خدا به سالمو (۱۰) در تورات [ ۶-۹ ] اشاره کرد ،، اگر شما و پسران شما از من روی برگردانيد و قوانين من را ناديده بگيريد. اگر شما ها خدای ديگری را پرستش کنيد، در آن موقع من اسرائيل را با خاک يکسان می کنم.،، اين تهديد خدا مانند قراردادهای سياسی بود که دولت آشور با حا کمان محلی زير دست خود منعقد می کرد، که بر طبق آن سرزمين تحت تسلط در صورت سرپيچی از اوامر پادشاه نابود می شد. کيل می نويسد ۲۸ بخش کتاب پنجم موسی (۱۱) ، به عبارتی تهديدها و مجازات خداوند از روی برگرداندن از او ، دقيقا از ادبيات آشوريان کپی برداری شده است. که سراسر زبان خشونت است. مثل نابود کردن، ويران کردن، سوزاندن و به سنگ تبديل کردن قومی ... که کمتر از رفتار نازيها درآشويتس در جنگ جهانی دوم نيست. در کتيبه های به جا مانده از شرق باستان ، استبداد شرقی بسيار واضح است . اين زبان توام با خشونت در شرق باستان ، کارکردی سياسی داشته است. در استبداد شرق اصل بر آن بوده است که ، زمانی حق و سياست تواما امکان پذير می شود که به خشونت فيزيکی متوسل شد. امپراطوری های شرق باستان بر يک زبان فرهنگی استوار شده بود که هدف از آن متحد کردن و جمع کردن زير دستان و سرسپردگان خود حول و حوش يک ميله و عصا ( پادشاه) بوده است . محوری که در عصای موسی خود را باز می يابد. اما چه عواملی باعث شد که فرهنگ خشونت بار دولت آشور در تورات انعکاس يابد؟کيل در اين ارتباط به روند تاريخی اشاره دارد . او می نويسد که امپراطوری آشور در پا يان قرن ۷ قبل از ميلاد از هم پاشيده می شود. در نتيجه فرو پاشی امپراطوری آشور، يک خلاء قدرت در منطقه بوجود آمد ، اين خلاء را بعدها الهيات يهود پر می کند. به اين معنا که ايده اصلی سيستم پادشا هی آشور يان و اقتدار شاه ، اين بار از زبان خدای يهود شنيده می شود.تمامی مورخين و اسناد و مدارک معتبر بر اين نکته تاکيد دارند که موسی در قرن ۱۳ قبل از ميلاد می زيسته است. از طرفی مطابق تحقيقات وسيع پيرامون کتاب مقدس با تکيه بر روش نقد تاريخی متکی بر اسناد ، تورات ( کتاب موسی) حول وحوش قرن ۵ قبل از مسيح به عبارتی ۸ قرن (۸۰۰ سال) بعد از موسی نگا شته شده است. در اين زمان يعنی قرن ۶ و قرن ۵ خا خام ها ( روحانيون در دين يهود) خواسته ها و اوامر پادشاهان آشور از زيردستان خود را ، از زبان خدای يهود به پيروانان دين يهود رساندند. بدين ترتيب خصوصيات پادشاه مستبد ( با تکيه بر استبداد شرقی) را به خدای اسرائيل انتقال دادند. کتاب تورات که شديدا متاثر از ادبيات سياسی سيستم پادشاهی آشوريان ( استبداد شرقی) بوده است ، بارزترين خصوصيتش ، در هم ريختن سياست و الهيات و به عبارتی بهتر سياست و ديانت بوده است. سيستمی که به شدت متفاوت از سيستم فکری يونانيان در آن زمان بوده است. شک نيست که ساميان ، و در ميان آنها عبرانيان ، در تکوين و تحول حکومت خدا سالارانه (۱۲) به عنوان مقابل و ضد حکومت مردم سالارانه (۱۳) نقش اساسی را ايفا نموده اند. آنها بوده اند که اصل-- خداوند قانونگذار-- سامی را در مقابل اصل-- انسان قانونگذار-- يونانی قرار داده اند. به عبارت ديگر، اين عبرانيان بوده اند که الهيات سياسی را جانشين فلسفه سياسی و مفهوم پيامبر شهريار را جايگزين مفهوم فيلسوف شهريار ساخته اند. ويژگی عبرانيان در طول تاريخ ، آسمانی ساختن مسائل زمينی بوده است. (۱۴) در حاليکه اين پروسه در يونان برعکس بوده است.با تشکيل عقل نظری (۱۵) در يونان ، که عقل روزمره را به نقد می کشيد ، درک جهان در نزد آنان تغيير کرد. به عبارتی يونان از قرن ۶ قبل از مسيح ، به مرحله گذار از اسطوره به منطق گام گذاشت ، و درک اسطوره ای از جهان را به نقد کشيد. خدايان يونان در طبيعت بودند و نه در آسمان ، به همين دليل راه شناخت دنيا و طبيعت برای يونا نيان هموارتر بود. تا جايی که تالس ( ۶۲۴- ۵۴۶ قبل از مسيح ) آب را اساس زندگی و موجود زنده می دانست. (۱۶)تفاوت و تضاد اين دو سيستم فکری به اندازه ای است که از قرن ۱۹ تا به امروز اين سوال بارها مطرح شده است که آيا ما ( انسان امروز) يهودی هستيم( عبری) يا هلنی ( يونانی)؟ به عبارتی بايد به اين سوال پاسخ دهيم که آيا انسانهايی واقع گرا ، خلاق و شاداب هستيم يا ذهنی ، خيالی و زاهد و رياضت کش؟ (۱۷) در واقع بايد شناخت پيدا کنيم که کدام يک از اين دو ، در درون ما نقش مهمتری دارد. از نظر آسمَن بررسی و تحليل زبان در متن الهی تورات بسيار مهم است ، چرا که تا به امروز اساس جهان ذهنی و سنت ميلياردها دينداران اديان - توحيدی- ( يهوديت، مسيحيت و اسلام) را تشکيل داده است. از ديد آسمَن و کيل ريشه زبان خشونت در متون الهی - مذهب توحيدی - در نهايت تجسم نوعی حسادت انسانی ( متکی بر سلطنت دنيايی ) است. و انعکاس آن ، خدايی است که در توحيد انحصاری باز می يابيم ، خدای حسودی که کسی جز خود را تحمل نمی کند. آسمَن با اشاره به فرهنگ نوشتاری در تاريخ بشری ، مطرح می کند که يک نوشته گاه به صورت اطلاعاتی (۱۸) است ، يعنی اطلاعاتی را در خود دارد. به طور مثال بر روی پاکت سيگار می خوانيم که سيگار کشيدن برای سلامتی مضر است. گاهی نوشته امری است. (۱۹) مثل اينکه تابلويی چيزی را ممنوع کرده است.( سيگار کشيدن ممنوع اس) آسمَن معتقد است که تورات ، نوع جديدی از فرهنگ نوشتاری را رايج کرد. به اين معنا که چنانچه از متن، تبعيت نشود ، به گناه آلوده خواهيم شد ، و در نتيجه گناه ، مستحق مجازات خواهيم بود. اين احساس گناه از نظر او نوآوری بود. نوآوری که نه تنها در دين و تاريخ ، بلکه در فرهنگ نوشتاری ظاهر شد. دستور و فرمان صريح به اجرا و پيروی از متن (وحی) ، منجر به مراجعه دائمی پيروان به متن ، و هماهنگ کردن زندگی با متن و خط می شود. در چنين وضعيتی از نظر آسمَن، زندگی و مفهوم زندگی سراسر تلاش در جهت تامين و برآوردن نقل قولهايی است که از خدا ناشی شده است. به عبارتی زندگی مساوی است با انجام نقل قولها. يا به زبانی ساده تر ، زندگی در واقع عملی ساختن خط است. زمانی که فرد در متن چنين فرهنگی ( متاثر از اديان توحيدی) بدنيا می آيد و پرورش می يابد ، تولد و مرگ مطابق خط مقدس می شود. اين امر بديهی می شود و پرسشی را برای معتقد به آن ايجاد نمی کند. به طور مثال شهادت که مرگ برای قانون الهی يا همان خط الهی است، يکی از محوری ترين مفاهيم موجود در مسيحيت، يهوديت و اسلام است. چنين مرگی نه تنها زشت و ناپسند نيست ، بلکه مشروعيت الهی دارد. به زعم آسمَن ، چنين مرگی در توحيد انحصاری ( جز او خدايی نيست) قابل تصور است. از نظر آسمَن ، کليدی ترين زبان خشونت در توحيد انحصاری ، مسئله ارتداد و به عبارت ديگر اجازه نداشتن تغيير دين در اين اديان است. به اين معنا که اين نوع تصور از توحيد ، تمامی ابعاد زندگی انسان را در قيد و بند خود می گيرد و برای آن برنامه دقيق وجود دارد. شايد اشتباه نباشد که در چنين متن فرهنگی است که اصولا آزادی فردی نه درک می شود ، و نه انسان به آن خود آگاه است و لذا به نيازضروری انسان تبديل نمی شود. حتی بر عکس، آزادی فردی تابو و بر خلاف اخلاق تعبير می شود. چرا که همه چيز از قبل توسط خرد الهی تنظيم و تعيين شده و در نتيجه نمی توان مطابق خرد فردی عمل کرد. لذا عبور از آن گناه بزرگی است.از نظر آسمَن ديناميک و پتانسيل خشونت در زبان مقدس ( که ناشی از زبان و استبداد شرق باستان است) توسط بنيادگراها مورد استفاده قرار می گيرد و با ايجاد رعب و وحشت از دنيای ديگر از يک طرف و پاداش و تطميع در بهشت و رضايت الهی از طرف ديگر ، توده ها را به زير نفوذ خود می آورند. در نتيجه منبعی شده است در جهت مبارزه برای قدرت سياسی. قدرت سياسی که در متن الهی (وحی) مشروعيت يافته است و با مفهوم حقيقت ارتباطی نا گسستنی دارد و در آن مرگ انسان ( هم مردن و هم کشتن) مقدس می شود. از دوران روشنگری ما با تغيير طبيعت علم روبروئيم. علمی که بر اساس شک و ترديد در ميراث فرهنگی و اسطوره های تاريخی و به عبارتی شک در آنچه که ما حقيقت می پنداشتيم. با گسترش علم و توسعه روش های علمی و تشکيل حوزه عمومی و مشارکت انسان ها در توليد و مصرف اطلاعات، شناخت ، معرفت و علم نه تنها مرز نمی شناسد که شناخت فردی و فرديت را نيز دچار تحول عظيمی می کند. آنجا که حوزه شناخت فردی مجال رشد می يابد ، خدا و شناخت خدا از کتاب مشخص ، صحافی شده بيرون می آيد و متکی بر علوم روز ، خود را بازسازی می کند. به اين معنی که خدا و تصوری از او داشتن ، وابسته به شناخت فردی و توسعه علوم ، و در نتيجه در حال تغيير است. در اين وضعيت تعريفی که با تکيه بر علم و روش علمی می دهيم ، تعريفی از واقعيت است و نه تعريفی برای واقعيت ، يعنی تعريفی که ما بر تن حقيقت و واقعيت می پوشانيم. حرکت و چرخش مجدد از يکتا پرستی در مفهوم انحصاری آن به سمت ميليونها (چند ) خدايی ( شامل گرا) و پذيرش و احترام به شناخت فردی از خدا ، در واقع نقطه اوج پختگی چند خدايی در عين تک خدايی است. علم توحيد يا به عبارتی شناخت خداوند انتهای علوم است. آنجا که رشد علم به نهايت می رسد و کامل می شود و ندانسته ها ، دانسته می شود و هر بار که امری ناروشن ، روشن می شود ، از بار مسئوليت ( انسان گونه ) خداوندی در زندگی بشری کاسته می شود و از حوزه عمومی قدم به قدم عقب می رود و در جايگاه وزين خود می نشيند. آنجا در آن قله رفيع علم بشری است که می توان تصوری کم و بيش از خدا و نه برای خدا داشت.

۱ نظر:

شکاک گفت...

مقاله‌ی جالبی بود، البته واضحه که مطلبش چیز خیلی جدیدی نبود، ولی جمع‌آوری و ارائه‌اش به صورت فشرده ارزشمند بود. هرچند که به نظر من هم اگر قسمت آخرش حذف بشه بهتره. قسمت آخرش بیشتر جنبه‌ی تئوری و نظر شخصی پیدا می‌کنه، در حالی که قسمت عمده‌ی مقاله علمیه و قسمت آخر ارزش بقیه مطالب رو کم می‌کنه.