اکبر گنجی
اصلاح طلبان طرفدار شرکت در انتخابات بر سر يک نکته اجماع دارند: اصلاح طلبان در مجلس هشتم حداکثر به عنوان يک اقليت حضور خواهند داشت، براي اينکه سلطان پيشاپيش دوسوم مجلس آينده را از آن خود کرده و خيالش آسوده است که "مجلس سلطاني" ديگري در اختيار خواهد داشت. با توجه به اين واقعيت تلخ، اين پرسش نياز به پاسخ دارد: مدافعان آزادي، دموکراسي، حقوق بشر، برابري و اصلاحات مسالمت آميز، به چه دليل يا دلائلي بايد در انتخابات شرکت کنند و مردم را هم به شرکت در انتخابات دعوت نمايند؟ آيا شرکت در انتخابات براي فرستادن عده اي به مجلس است تا يک اقليت در برابر اکثريت مجلس آينده تشکيل دهند؟ اين اقليت قرار است چه کند که براي فرستادن آنها به مجلس مردم بايد در "شبه انتخابات تقلبي سلطاني" شرکت کنند؟ نکات زير راهي است براي پاسخگويي به اين پرسش:
1- مجلس دو وظيفه ي مهم بر دوش دارد.اول قانون گذاري. دوم نظارت بر ديگر قوا. اقليت اصلاح طلب مجلس آينده امکاني براي عملي کردن اين دو وظيفه ي قانوني ندارد.
2- وقتي يک حزب يا يک فرد داوطلب نمايندگي مجلس مي شود، برنامه اي را به مردم ارائه مي کند و به آنها مي گويد اگر به ما رأي دهيد، اين برنامه را تصويب و عملي خواهيم کرد. اصلاح طلبان هيچ برنامه اي براي مجلس آينده به مردم ارائه نکرده اند و هيچ وعده ي عملي مشخصي هم به مردم نداده اند. فرض کنيم سياست و فرهنگ و اجتماع و علم و آموزش از نظر مردم فاقد اهميت باشند و آنها فقط به مسائل اقتصادي بينديشند و رفع مشکلات اقتصادي مسأله ي اصلي آنها باشد. آيا کانديداهاي فعلي اصلاح طلبان مي توانند به مردم وعده دهند اگر به ما رأي دهيد و ما به مجلس راه يابيم : تورم را کنترل و کاهش خواهيم داد، بيکاري فزاينده را کنترل و سالانه فلان درصد شغل ايجاد خواهيم کرد، با فقر و نابرابري شديد موجود از طريق تصويب اين برنامه ها مبارزه خواهيم کرد، قدرت مطلقه ي دولت را با خارج کردن نفت از چنگ اش و سپردن آن به مردم، کاهش خواهيم داد، حجم نقدينگي را فلان درصد کاهش خواهيم داد و غيره. نمايندگان اصلاح طلب برنامه اي براي اين مشکلات ندارند، يا اگر هم داشته باشند، به مردم ارائه نکرده اند. دليل امر روشن است : امکان تصويب هيچ برنامه اي توسط اصلاح طلبان در مجلس وجود ندارد، هيچ وعده اي را نمي توان عملي کرد.
3- اصلاح طلبان گفته اند مي خواهند "يک اقليت قدرتمند و موثر" در مجلس هشتم داشته باشند. اقليت اصلاح طلب مجلس سلطاني هفتم نه قدرتمند بود و نه موثر. تغيير چه متغيرهايي باعث شده است که اقليت اصلاح طلب مجلس هشتم به "يک اقليت قدرتمند و موثر" تبديل شود؟ آيا کانديداهاي اصلاح طلبي که قرار است به مجلس آينده راه يابند، از جهت خاصي بر نمايندگان اصلاح طلب مجلس هفتم برتري دارند؟
4- در پرتو مقدمات ياد شده بايد به يک پرسش پاسخ گفت: مردم به چه دليل يا دلايلي بايد در "شبه انتخابات تقلبي سلطاني" شرکت کنند؟ به نظر برخي از اصلاح طلبان، بايد از مجلس به عنوان يک "تريبون" براي طرح نظرات اصلاح طلبان استفاده کرد. راديکال ترين گروه اصلاح طلب براي توجيه شرکت مردم در انتخابات گفته است : بايد در انتخابات شرکت کرد تا برخلاف خواست اقتدارگرايان(يعني خواست سلطان)، "مجلسي يکدست و يک صدا" شکل نگيرد. ورود نمايندگان اصلاح طلب به مجلس، مجلس را چند صدايي خواهد کرد. فرض کنيم مجلس تريبون طرح نظرات اصلاح طلبان باشد. فرض کنيم مردم بايد به عده اي رأي دهند تا به مجلس رفته و نظرات اصلاح طلبان را از تريبون مجلس به اطلاع همگان برسانند. اما عملي کردن اين خواست متکي بر دو پيش شرط است:
الف- وجود برنامه هاي مدون سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، قضايي، نظامي اصلاح طلبانه.ب- وجود نمايندگاني که حاضر باشند در مجلس به عنوان صدايي در برابر صداي سلطان عمل کنند. يعني بايد نمايندگاني آگاه و شجاع وجود داشته باشد که حاضر باشند اين پروژه را دنبال کنند. آري اگر نمايندگان اصلاح طلب و شجاعي وجود داشته باشند که حاضر باشند در مقابل صداي سلطان صدايي حق طلبانه بر آورند، مجلس چند صدايي خواهد شد. آيا چنين افرادي در ميان کانديداهاي اصلاح طلبان وجود دارند؟
نگاهي به ليست اصلاح طلبان در سراسر کشور ما را با پاسخ منفي روبرو مي کند. کافي است دوستان از ميان کانديداهاي اصلاح طلب فقط چند تن را به مردم معرفي کنند که در طول سه دهه ي گذشته به سرکوب جامعه مدني، زنداني کردن آزاديخواهان، اعدام ها و تجاوزات دولت اعتراض کرده باشند. کداميک از اينان حتي يک بار به زنداني کردن ها اعتراض کرده باشد. اعتراض به سرکوب هاي دهه ي 60 و اعدام ناجوانمردانه ي چند هزار زنداني در تابستان 67 پيش کش، چرا به بازداشت زنان، معلمان، کارگران، دانشجويان، اقليت هاي مذهبي، اقليت هاي قومي و غيره در دوران پس از اصلاحات اعتراض نکرده اند و نمي کنند؟ کداميک از اينان در سه دهه ي گذشته از آزادي و دموکراسي و حقوق بشر دفاع کرده است؟ آيا افرادي که هيچگاه چنين نکرده اند، پس از رفتن به مجلس چنين خواهند کرد؟ کداميک از اينان جرات و شجاعت آن را خواهد داشت که از تريبون مجلس حکم سنگسار را به دليل "وهن دين" و "تعارض با حقوق بشر" رد کند و خواهان لغو آن از قانون مجازات اسلامي شود؟ تازه اين به شرطي است که واقعاً اينان با اين نوع مجازات مخالف باشند و آن را موجب وهن دين و نقض حقوق بشر بدانند. کداميک از اينان شجاعت آن را دارد که در مقابل گنجاندن حکم ارتداد در قانون مجازات اسلامي بايستد و بگويد: "اين حکم شايد به دلائل سياسي در صدر اسلام توجيه پذير بوده است، اما مطابق معيارهاي بشر کنوني اين حکم، حکمي غير اخلاقي، غير عقلاني، غير انساني، غير عادلانه و ناقض حقوق بشر است.امروز، ايمان متکي به عقلانيت و اخلاق حافظ ديانت است، نه درفش سلطاني". شجاعت چيزي نيست که پس از رفتن به مجلس به نمايندگان اصلاح طلب تزريق شود. زندگي و گذشته افراد نشان مي دهد که شجاع و اهل مبارزه هستند يا نه. کداميک از اينان هم اکنون حاضراست به زنداني شدن غير قانوني منصور اسانلو، احسان منصوري، احمد قصابان، مجيد توکلي، و... رسماً اعتراض کند؟
از سوي ديگر، آيا تک تک فعالين سياسي ايران بيش از تمام نمايندگان اصلاح طلب مجلس هفتم عليه "دولت احمدي و مجلس سلطاني" سخن نگفته اند و صداي خود را به گوش ديگران نرسانده اند؟ سايت عباس عبدي را با مجموعه سخنان تمام اقليت اصلاح طلب مجلس هفتم مقايسه کنيد، اين مدعا تثبيت خواهد شد. از عصاره ي تمام کانديداهاي اصلاح طلب يک عيسي سحر خيز بيرون نمي آيد تا مجلس هشتم را "چند صدايي" کند. صداي دانشجويان معترض دانشگاه شيراز را با صداي آن کانديداي اصلاح طلبان در تهران مقايسه کنيد که وقتي در دانشگاه مورد اعتراض دانشجويان قرار مي گيرد که براي تأئيد صلاحيت توبه نامه نوشته اي، پاسخ مي دهد :من نوشته ام هميشه به ولايت مطلقه فقيه اعتقاد نظري و التزام عملي داشته ام و خواهم داشت، اينکه توبه نامه نيست. اين تازه وضع تهران است که نمايندگانش هميشه نقشي تعيين کننده در سياست هاي مجلس داشته اندو چشم نمايندگان شهرستاني به آنها دوخته است.
5- فرض کنيم نمايندگان شجاعي وجود دارند که حاضرند در مجلس آينده صدايي را در برابر صداي خودکامه گان بلند کنند تا به گوش سلطان برسد و سلطان چاره اي جز شنيدن اين صدا و گفت و گو با صداي جامعه اي که تک صدايي نيست نداشته باشد. اما بازهم سلطان اين صدا را ناديده خواهد گرفت، همانطور که "صداي 22ميليون نفر"ي را که طي دو دوره انتخابات به خاتمي رأي دادند، ناديده گرفت. نه خاتمي تواناي رساندن چنان صدايي بود و نه سلطان حاضر به شنيدن آن. صدايي که هيچ پيامد عملي اي از آن بروز نمي کرد. ترديدي وجود ندارد که اکثريت مردم ايران به دلائل مختلف از نظام سياسي ناراضي اند و خواهان تحول و دگرگوني مسالمت آميزاند. اما در نظام سلطاني، صداي فرد يا افرادي که فقط "يک رأي کاغذي" را پشتوانه ي خود داشته باشند، توسط سلطان شنيده نخواهد شد. اين صدا وقتي شنيده خواهد شد، که متشکل شود، سامان بيابد، توان بسيج اجتماعي داشته باشد، و در صورت لزوم از طريق نافرماني مدني خود را به رخ کشد. پايگاه اجتماعي داشتن چيزي جز اين نيست. در اين صورت صداي مخالفان شنيده خواهد شد و سلطان مجبور خواهد شد تا در پشت ميز با اين صدا وارد مذاکره و چانه زني شود. ميز مذاکره محصول پايگاه اجتماعي متکي به بسيج اجتماعي است. ديدارهاي فعلي سران اصلاح طلب با سلطان (به گفته همان سران: "مقام معظم رهبري و رهبر فرزانه انقلاب")، نه مذاکره، که خواهش و تمناست، نه دادن و گرفتن، که بيعت و اعلام دائمي اعتقاد نظري به ولايت مطلقه فقيه و التزام عملي به آن است. امري که هميشه از سوي رهبر مشکوک تلقي خواهد شد و سلطان دوباره از آنها خواهد خواست تا براي اثبات وفاداري، با غير خوديها (يعني اصلاح طلبان واقعي) مرزبندي کنند و آنان دائماً چنين مي کنند.
نتيجه: شرکت در انتخابات و فرستادن کانديداهاي فعلي اصلاح طلبان به مجلس، مانع تشکيل "مجلسي يکدست و يک صدا" نخواهد شد. "تحريم انتخابات شبه تقلبي سلطاني"، صدايي است در برابر صداي سلطان که بدنبال شرکت گسترده ي مردم در فريضه جهاد دشمن کوب خويش است. به جاي بيعت با سلطان، بايد به سلطان گفت: "نه".
1- مجلس دو وظيفه ي مهم بر دوش دارد.اول قانون گذاري. دوم نظارت بر ديگر قوا. اقليت اصلاح طلب مجلس آينده امکاني براي عملي کردن اين دو وظيفه ي قانوني ندارد.
2- وقتي يک حزب يا يک فرد داوطلب نمايندگي مجلس مي شود، برنامه اي را به مردم ارائه مي کند و به آنها مي گويد اگر به ما رأي دهيد، اين برنامه را تصويب و عملي خواهيم کرد. اصلاح طلبان هيچ برنامه اي براي مجلس آينده به مردم ارائه نکرده اند و هيچ وعده ي عملي مشخصي هم به مردم نداده اند. فرض کنيم سياست و فرهنگ و اجتماع و علم و آموزش از نظر مردم فاقد اهميت باشند و آنها فقط به مسائل اقتصادي بينديشند و رفع مشکلات اقتصادي مسأله ي اصلي آنها باشد. آيا کانديداهاي فعلي اصلاح طلبان مي توانند به مردم وعده دهند اگر به ما رأي دهيد و ما به مجلس راه يابيم : تورم را کنترل و کاهش خواهيم داد، بيکاري فزاينده را کنترل و سالانه فلان درصد شغل ايجاد خواهيم کرد، با فقر و نابرابري شديد موجود از طريق تصويب اين برنامه ها مبارزه خواهيم کرد، قدرت مطلقه ي دولت را با خارج کردن نفت از چنگ اش و سپردن آن به مردم، کاهش خواهيم داد، حجم نقدينگي را فلان درصد کاهش خواهيم داد و غيره. نمايندگان اصلاح طلب برنامه اي براي اين مشکلات ندارند، يا اگر هم داشته باشند، به مردم ارائه نکرده اند. دليل امر روشن است : امکان تصويب هيچ برنامه اي توسط اصلاح طلبان در مجلس وجود ندارد، هيچ وعده اي را نمي توان عملي کرد.
3- اصلاح طلبان گفته اند مي خواهند "يک اقليت قدرتمند و موثر" در مجلس هشتم داشته باشند. اقليت اصلاح طلب مجلس سلطاني هفتم نه قدرتمند بود و نه موثر. تغيير چه متغيرهايي باعث شده است که اقليت اصلاح طلب مجلس هشتم به "يک اقليت قدرتمند و موثر" تبديل شود؟ آيا کانديداهاي اصلاح طلبي که قرار است به مجلس آينده راه يابند، از جهت خاصي بر نمايندگان اصلاح طلب مجلس هفتم برتري دارند؟
4- در پرتو مقدمات ياد شده بايد به يک پرسش پاسخ گفت: مردم به چه دليل يا دلايلي بايد در "شبه انتخابات تقلبي سلطاني" شرکت کنند؟ به نظر برخي از اصلاح طلبان، بايد از مجلس به عنوان يک "تريبون" براي طرح نظرات اصلاح طلبان استفاده کرد. راديکال ترين گروه اصلاح طلب براي توجيه شرکت مردم در انتخابات گفته است : بايد در انتخابات شرکت کرد تا برخلاف خواست اقتدارگرايان(يعني خواست سلطان)، "مجلسي يکدست و يک صدا" شکل نگيرد. ورود نمايندگان اصلاح طلب به مجلس، مجلس را چند صدايي خواهد کرد. فرض کنيم مجلس تريبون طرح نظرات اصلاح طلبان باشد. فرض کنيم مردم بايد به عده اي رأي دهند تا به مجلس رفته و نظرات اصلاح طلبان را از تريبون مجلس به اطلاع همگان برسانند. اما عملي کردن اين خواست متکي بر دو پيش شرط است:
الف- وجود برنامه هاي مدون سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، قضايي، نظامي اصلاح طلبانه.ب- وجود نمايندگاني که حاضر باشند در مجلس به عنوان صدايي در برابر صداي سلطان عمل کنند. يعني بايد نمايندگاني آگاه و شجاع وجود داشته باشد که حاضر باشند اين پروژه را دنبال کنند. آري اگر نمايندگان اصلاح طلب و شجاعي وجود داشته باشند که حاضر باشند در مقابل صداي سلطان صدايي حق طلبانه بر آورند، مجلس چند صدايي خواهد شد. آيا چنين افرادي در ميان کانديداهاي اصلاح طلبان وجود دارند؟
نگاهي به ليست اصلاح طلبان در سراسر کشور ما را با پاسخ منفي روبرو مي کند. کافي است دوستان از ميان کانديداهاي اصلاح طلب فقط چند تن را به مردم معرفي کنند که در طول سه دهه ي گذشته به سرکوب جامعه مدني، زنداني کردن آزاديخواهان، اعدام ها و تجاوزات دولت اعتراض کرده باشند. کداميک از اينان حتي يک بار به زنداني کردن ها اعتراض کرده باشد. اعتراض به سرکوب هاي دهه ي 60 و اعدام ناجوانمردانه ي چند هزار زنداني در تابستان 67 پيش کش، چرا به بازداشت زنان، معلمان، کارگران، دانشجويان، اقليت هاي مذهبي، اقليت هاي قومي و غيره در دوران پس از اصلاحات اعتراض نکرده اند و نمي کنند؟ کداميک از اينان در سه دهه ي گذشته از آزادي و دموکراسي و حقوق بشر دفاع کرده است؟ آيا افرادي که هيچگاه چنين نکرده اند، پس از رفتن به مجلس چنين خواهند کرد؟ کداميک از اينان جرات و شجاعت آن را خواهد داشت که از تريبون مجلس حکم سنگسار را به دليل "وهن دين" و "تعارض با حقوق بشر" رد کند و خواهان لغو آن از قانون مجازات اسلامي شود؟ تازه اين به شرطي است که واقعاً اينان با اين نوع مجازات مخالف باشند و آن را موجب وهن دين و نقض حقوق بشر بدانند. کداميک از اينان شجاعت آن را دارد که در مقابل گنجاندن حکم ارتداد در قانون مجازات اسلامي بايستد و بگويد: "اين حکم شايد به دلائل سياسي در صدر اسلام توجيه پذير بوده است، اما مطابق معيارهاي بشر کنوني اين حکم، حکمي غير اخلاقي، غير عقلاني، غير انساني، غير عادلانه و ناقض حقوق بشر است.امروز، ايمان متکي به عقلانيت و اخلاق حافظ ديانت است، نه درفش سلطاني". شجاعت چيزي نيست که پس از رفتن به مجلس به نمايندگان اصلاح طلب تزريق شود. زندگي و گذشته افراد نشان مي دهد که شجاع و اهل مبارزه هستند يا نه. کداميک از اينان هم اکنون حاضراست به زنداني شدن غير قانوني منصور اسانلو، احسان منصوري، احمد قصابان، مجيد توکلي، و... رسماً اعتراض کند؟
از سوي ديگر، آيا تک تک فعالين سياسي ايران بيش از تمام نمايندگان اصلاح طلب مجلس هفتم عليه "دولت احمدي و مجلس سلطاني" سخن نگفته اند و صداي خود را به گوش ديگران نرسانده اند؟ سايت عباس عبدي را با مجموعه سخنان تمام اقليت اصلاح طلب مجلس هفتم مقايسه کنيد، اين مدعا تثبيت خواهد شد. از عصاره ي تمام کانديداهاي اصلاح طلب يک عيسي سحر خيز بيرون نمي آيد تا مجلس هشتم را "چند صدايي" کند. صداي دانشجويان معترض دانشگاه شيراز را با صداي آن کانديداي اصلاح طلبان در تهران مقايسه کنيد که وقتي در دانشگاه مورد اعتراض دانشجويان قرار مي گيرد که براي تأئيد صلاحيت توبه نامه نوشته اي، پاسخ مي دهد :من نوشته ام هميشه به ولايت مطلقه فقيه اعتقاد نظري و التزام عملي داشته ام و خواهم داشت، اينکه توبه نامه نيست. اين تازه وضع تهران است که نمايندگانش هميشه نقشي تعيين کننده در سياست هاي مجلس داشته اندو چشم نمايندگان شهرستاني به آنها دوخته است.
5- فرض کنيم نمايندگان شجاعي وجود دارند که حاضرند در مجلس آينده صدايي را در برابر صداي خودکامه گان بلند کنند تا به گوش سلطان برسد و سلطان چاره اي جز شنيدن اين صدا و گفت و گو با صداي جامعه اي که تک صدايي نيست نداشته باشد. اما بازهم سلطان اين صدا را ناديده خواهد گرفت، همانطور که "صداي 22ميليون نفر"ي را که طي دو دوره انتخابات به خاتمي رأي دادند، ناديده گرفت. نه خاتمي تواناي رساندن چنان صدايي بود و نه سلطان حاضر به شنيدن آن. صدايي که هيچ پيامد عملي اي از آن بروز نمي کرد. ترديدي وجود ندارد که اکثريت مردم ايران به دلائل مختلف از نظام سياسي ناراضي اند و خواهان تحول و دگرگوني مسالمت آميزاند. اما در نظام سلطاني، صداي فرد يا افرادي که فقط "يک رأي کاغذي" را پشتوانه ي خود داشته باشند، توسط سلطان شنيده نخواهد شد. اين صدا وقتي شنيده خواهد شد، که متشکل شود، سامان بيابد، توان بسيج اجتماعي داشته باشد، و در صورت لزوم از طريق نافرماني مدني خود را به رخ کشد. پايگاه اجتماعي داشتن چيزي جز اين نيست. در اين صورت صداي مخالفان شنيده خواهد شد و سلطان مجبور خواهد شد تا در پشت ميز با اين صدا وارد مذاکره و چانه زني شود. ميز مذاکره محصول پايگاه اجتماعي متکي به بسيج اجتماعي است. ديدارهاي فعلي سران اصلاح طلب با سلطان (به گفته همان سران: "مقام معظم رهبري و رهبر فرزانه انقلاب")، نه مذاکره، که خواهش و تمناست، نه دادن و گرفتن، که بيعت و اعلام دائمي اعتقاد نظري به ولايت مطلقه فقيه و التزام عملي به آن است. امري که هميشه از سوي رهبر مشکوک تلقي خواهد شد و سلطان دوباره از آنها خواهد خواست تا براي اثبات وفاداري، با غير خوديها (يعني اصلاح طلبان واقعي) مرزبندي کنند و آنان دائماً چنين مي کنند.
نتيجه: شرکت در انتخابات و فرستادن کانديداهاي فعلي اصلاح طلبان به مجلس، مانع تشکيل "مجلسي يکدست و يک صدا" نخواهد شد. "تحريم انتخابات شبه تقلبي سلطاني"، صدايي است در برابر صداي سلطان که بدنبال شرکت گسترده ي مردم در فريضه جهاد دشمن کوب خويش است. به جاي بيعت با سلطان، بايد به سلطان گفت: "نه".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر