۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه


فرصت چه اندک است برای تماشا !
ماه شتابان این شب ها

دری در روستای آهار


الماس خاورمیانه


فقط سوواچ


مجلس شورای اسلامی




۱۳۸۷ تیر ۱۱, سه‌شنبه

حکم بازداشت مديرمسوول روزنامه اعتماد ملی صادر شد



مدير روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، صدور دستور جلب محمد جواد حق شناس، مديرمسوول روزنامه اعتماد ملی، را که همراه با مهدی کروبی، دبير کل حزب اعتماد ملی ايران، در عربستان سعودی به سر می برد، تاييد کرد.
صدور دستور جلب آقای حق شناس پس از آن انجام گرفت که اين روزنامه، مقاله ای را از رسول منتجب نيا، قائم مقام دبير کل حزب اعتماد ملی ايران، را در شماره روز سه شنبه، ۱۱ تير، منتشر کرد.
مقاله جناب منتجب نیا:
اعتمادملي:اين مطلب به دنبال طرح برخي مباحث خرافه‌گرايانه در سال‌هاي اخير در كشور نگارش يافته و به نقد اين انديشه‌ها پرداخته است. كه در ادامه آن با طرح چند سوال از رئيس‌جمهور و استمداد از علما و مراجع تقليد آفات رواج اين خرافات گوشزد شده است. بدون شك علماي بزرگوار شيعه در طول تاريخ تشيع، پاسداران حريم عقايد و احكام اسلا‌م و مذهب شيعه بوده و در برابر هرگونه كج‌انديشي و كجروي به شدت مقابله كرده و در اين راه جمع زيادي از بهترين آنان به شهادت رسيده‌اند. يكي از انحرافات و كج‌انديشي‌هاي ديني، ظهور بدعت در دين و افزودن به مفاهيم و احكام اسلا‌م و مذهب توسط شيادان و فرصت‌طلبان بوده است كه به حكم <اذا ظهرت البدع فللعالم ان يظهر علمه و الا‌ فعليه لعنه الله> عالمان ديني با تمام قدرت بدعت‌ها و نوآوري‌هاي غيرديني به نام دين را زدوده و دست پليد بدعت‌گذاران را كوتاه كرده‌اند. از اين رو، سلا‌طين، پادشاهان و قدرت‌هاي جهاني تاكنون نتوانسته‌اند ساحت مقدس اسلا‌م، تشيع و اهل بيت عصمت و طهارت را ملكوك و مخدوش سازند. يكي از عقايد شيعه كه مي‌توانست وسيله سوءاستفاده شيادان واقع شود اعتقاد به اصل مهدويت و انديشه مترقي و حركت‌ساز انتظار فرج است كه همه طرفداران اديان آسماني به نحوي اين عقيده را داشته و در انتظار منجي عالم بشريت مي‌باشند. در روايات رسيده از ائمه طاهرين عليهم السلا‌م، ضمن تاكيد فراوان بر اصل مهدويت و بشارت قطعي به ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، به منظور پيشگيري از هرگونه انحراف و سوءاستفاده افراد از اين عقيده ريشه‌دار، توصيه‌هاي اكيدي به عمل آمده است، از جمله: ‌ 1- نهي از تعيين زمان ظهور آن حضرت و بيان اينكه اين امر از اسرار الهي است و كسي جز خداوند نسبت به آن آگاهي ندارد با اين عبارت كه <ما اهل بيت هرگز زمان ظهور را تعيين نخواهيم كرد> يا <دروغ مي‌گويند تعيين‌كنندگان زمان براي ظهور حضرت ! دروغ مي‌گويند...! دروغ مي‌گويند...>! ‌ 2- توصيه به تكذيب هر كسي كه ادعاي مشاهده و زيارت حضرت مهدي(عج) را بكند و او را كاذب و افترازننده معرفي كردن. ما در يادداشت قبلي برخي از روايات فوق را به‌طور مستند از كتاب‌هاي معتبر روايي نقل كرديم. نقل قول‌ها و شايعات: از زمان روي كار آمدن آقاي احمدي‌نژاد و دولت ايشان، در ميان خواص و اخيرا عامه مردم، يعني مردم كوچه و بازار مطالبي به نقل از رئيس‌جمهور و برخي معاونين و نزديكان ايشان، روي زبان‌ها جاري است و بسياري از آن مطالب به صورت مستند و با ذكر زمان و مكان و گوينده‌هاي آنها نقل مي‌شود. از باب مثال: الف: در سال اول رياست‌جمهوري آقاي احمدي‌نژاد، با دو واسطه نقل شد كه ايشان در سفر استاني به سيستان و بلوچستان و در پاسخ به اعتراض يكي از معاونين كه اعتبارات كشور محدود است و چرا اين همه وعده‌هاي ده‌ها ميليارد توماني به هر شهر داده مي‌شود، گفته است: <نگران نباشيد دو سال ديگر امام زمان (عج) ظهور مي‌كند و همه مشكلا‌ت را حل مي‌كند.> ‌ ب: نماينده‌اي از شوراي اسلا‌مي، نقل مي‌كرد روزي در ملا‌قات رئيس‌جمهور با مقام معظم رهبري ايشان نسبت به اظهاراتش و وعده ظهور حضرت در دو سال ديگر مورد اعتراض شديد رهبري واقع شد و در جواب گفت: <كساني كه با ايشان در تماس هستند، گفته‌اند> و پس از خروج از دفتر رهبري، اظهار كرده است: <ايشان تصور مي‌كند من رئيس‌جمهور او هستم، من رئيس‌جمهور امام زمان(عج) مي‌باشم!!> ‌ ج: پس از سفر به نيويورك و شركت در اجلا‌س سازمان ملل، در ملا‌قات با آيت‌الله جوادي‌آملي، اظهار كرده است: <هنگام سخنراني ‌هاله‌اي از نور اطراف سر و صورت خود مشاهده كردم و همه مخاطبان ميخكوب شده و مجذوب من گرديدند> كه مورد انتقاد و بي‌اعتنايي آيت‌الله جوادي‌آملي قرار گرفت و سي‌دي اين ملا‌قات در سطح وسيع در ميان مردم پخش شده است. ‌ د: بين خواص شايع است كه گاهي سر سفره خوراك، يك بشقاب و قاشق و چنگال را در جاي خالي كنار گذاشته و اظهار مي‌كنند اين براي آقا امام زمان است. ‌ هـ : شخصي نقل كرده است، روزي يكي از نزديكان رئيس‌جمهور من را دعوت به شركت در نماز جماعت آقا كرد و من به تصور اينكه امام جماعت، مقام رهبري است با او به محلي رفتيم. وقت نماز مشاهده كردم صف نماز تشكيل شد در حالي كه امام جماعت حضور ندارد و فقط سجاده‌اي پهن است، وقتي سوال كردم كه رهبري كي تشريف مي‌آورند؟ گفتند: هيس ! امام جماعت، حضرت ولي عصر(عج) است. و: اخيراً بارها در اظهارات رئيس‌جمهور، معاونين، مشاورين و... اين جمله فراوان به كار مي‌رود كه اين دولت را امام زمان(عج) مديريت يا اداره مي‌فرمايد. و موارد فراوان ديگر. ز: در روزهاي گذشته آقاي رئيس‌جمهور كساني را كه ‌هاله نور را انكار مي‌كنند به مخدوش بودن عقيده متهم كرده است و مشاور رئيس‌جمهور در امور روحانيت طي مصاحبه‌اي، از تقدير و تشكر مراجع عظام و علما و روحانيون از رئيس‌جمهور در خصوص مورد عنايت ولي عصر(عج) بودن و استقبال فضلا‌ از سخنان رئيس‌جمهوري، حكايت كرده و منتقدان را به <مشكل داشتن در اصل مهدويت> و <ترديد در اعتقاد به ولي عصر (عج>) متهم كرده و دستور داده است كه <بايد در اعتقادات خود تجديدنظر كنند.> ‌ چند سوال از رئيس‌جمهور: ‌ صرف‌نظر از اينكه چنين شايعاتي چگونه اعتقادات مردم و نسل جوان را تضعيف مي‌كند و مورد استهزا و تمسخر دستگاه‌هاي تبليغاتي بيگانه و دشمنان اسلا‌م و تشيع قرار گرفته است و قطع نظر از اينكه نتيجه اين سخنان، انتساب همه ضعف‌ها، كاستي‌ها، سوءمديريت‌ها، افزايش تورم و گراني و... به حضرت ولي‌عصر(عج) مي‌باشد و اين بزرگ‌ترين ظلم و جفا و توهين به ساحت آن حضرت است. 1- آيا اين نقل قول‌ها و شايعات در محافل خصوصي و عمومي راست است يا دروغ؟ خواهش مي‌كنيم خيلي صريح و شفاف پاسخ دهيد و از كلي‌گويي يا فرافكني يا متهم كردن ديگران پرهيز كنيد. ‌ 2- اگر حتي يك مورد آن راست و صادق است شما اين عقيده را كه برخلا‌ف نظريه همه علماي شيعه از صدر تاكنون است، از كجا آورده‌ايد و در برابر آن همه روايت معتبر و فرمايشات بزرگان شيعه چه پاسخي داريد؟ ‌ 3- اگر راست است، مقصود شما از بيان اين مطالب غيرواقعي چيست؟ آيا تصور مي‌كنيد اين سخنان، مي‌تواند نارضايتي و اعتراضات مردم را نسبت به گراني، تورم و سوءمديريت دولت توجيه كند؟ ‌ 4- اگر راست است، پس از گذشت 3 سال و كذب بودن اين وعده‌ها، مسوول مخدوش شدن عقايد مردم و جوانان چه افرادي خواهند بود؟! ‌ چند سوال از مراجع تقليد و فضلا‌: ‌ 1- آيا دستور فرموده‌ايد درباره اين نقل‌قول‌هاي شايع و رايج بررسي كنند؟! ‌ 2- آيا به نظر مبارك آقايان تمامي اين نقل‌ها دروغ و كذب است؟! ‌ 3- اگر حتي يك مورد از اين ادعاها، صحت نقل داشته باشد، آيا جاي آن نيست كه در برابر آن با شدت و قاطعيت ايستادگي كنيد و از حريم عقايد اسلا‌مي و شيعي ناب پاسداري فرماييد؟ ‌ 4- آيا نقل قول مشاور رئيس‌جمهور، مبني بر <استقبال فضلا‌ از سخنان رئيس‌جمهوري و تقدير مراجع عظام، علما و روحانيون از رئيس‌جمهور در خصوص مورد عنايت حضرت ولي‌عصر(عج) بودن> صحيح است يا دروغ؟ ‌ 5- اگر صحيح است چرا؟ و اگر دروغ و تهمت است چرا تكذيب نمي‌فرماييد؟!

۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

رسوایی اخلاقی مسئول دفن شهدا در دانشگاه ها

آنکه بگرفته از او تا کمر ایران گه
به مــــکافات الا تا کمرش باید رید
میرزاده عشقی

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

نمایش فیلم کوتاه از سه نسل کارگردانان ایران

موزه سینمای ایران برنامه ای با عنوان "هفته فرهنگی باغ فردوس" تدارک دیده که در آن ۱۵۵ فیلم مستند و کوتاه از کارگردانان نسل های مختلف سینمای ایران به نمایش در می آید.
در این برنامه که از امروز ۸ تیر در موزه سینما آغاز به کار کرده و تا ۱۴ تیر ادامه دارد، فیلم هایی از ابراهیم گلستان، محمدرضا اصلانی، رخشان بنی‌اعتماد، پیروز کلانتری، کامران شیردل، فروغ فرخزاد، سیف‌الله صمدیان، ابراهیم مختاری، ناصر تقوایی، محسن مخملباف و کارگردانانی از نسل های مختلف سینمای ایران به نمایش در می آید.
نمایش آثار در دو بخش ویژه و عمومی صورت می گیرد که در بخش ویژه ۳۷ فیلم از ۱۲ کارگردان مطرح و جریان‌ساز سینمای مستند به نمایش درمی‌آید .
در بخش آزاد از میان ۷۱۶ فیلمی که براساس فراخوان به دفتر برگزاری هفتهفرهنگی رسیده است، ۱۱۸ فیلم انتخاب شده و به نمایش در می آید که از میانآنها ۵۷ فیلم در بخش داستانی، ۵۳ فیلم در بخش مستند و ۸ اثر در بخش پویا نمایی اکران می‌شوند.
در این برنامه علاوه بر نمایش فیلم برنامه های نشست نقد و بررسی با حضور منتقدان و کارگردانان برگزار می شود.
همچنین کارگاه "نوشتن، خواندن، گوش‌دادن" با حضور نویسندگان جوان برگزار می‌شود.
در اولین روز از هفته فیلم باغ فردوس فیلم‌های "یک آتش" (ابراهیم گلستان)،"خانه سیاه است" (فروغ فرخ‌زاد)، "تعزیه"(ناصر تقوایی)، "فردوسی و مردم" (حسین ترابی ) و چهار مستند از ساخته های محسن مخملباف به نمایش در می آیند.
"در"، "تست دموکراسی" ،"مدرسه‌ای که باد برد" و "الفبای افغان" چهار مستند از ساخته‌های محسن مخملباف است که به نمایش در خواهند آمد.
گفتنی است نسخه‌ای از مستند "خانه سیاه است" که در این برنامه نمایش داده می‌شود تنها نسخه مورد تایید ابراهیم گلستان است که در روز شنبه با حضور پوران فرخ زاد نمایش داده می شود. ناصر تقوایی، حسین ترابی، پوران فرخ‌زاد و میثم مخملباف از میهمانان این برنامه نمایش فیلم هستند.

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

همزمان با امضاي 208 نماينده مجلس در پاي نامه اي بر ضد دادستان تهران، 600 تن از فارغ التحصيلان ‏دانشگاه‌هاي سراسر كشور در نامه‌اي به رئيس قوه‌ ‌قضائيه، خواستار تشكيل دادگاهي صالح و بي‌طرف و علني ‏براي رسيدگي به اتهامات سعيد مرتضوي، دادستان تهران شدند. ‏
نويسندگان نامه مذكور از هاشمي شاهرودي پرسيده اند: "آيا باور كنيم يكي از كليدي ترين مناصب دستگاه قضائي ‏در اختيار فردي بي منطق است كه با فحاشي و اهانت به استقبال سخنان مستدل و منطقي مي رود و آيا اساسا چنين ‏فردي شايستگي ادامه اشغال اين جايگاه خطير را دارد و به راستي دستگاه قضايي با چنين كارگزاراني به كجا مي ‏رود؟".‏
اين خبر ديروز در صدر اخبار سايت "بصيرت" ارگان رسانه ای دفتر سیاسی سپاه پاسداران و نيز "جهان نيوز" ‏قرار گرفت؛ سايتي که از سوي عليرضا زاکاني، نماينده مجلس هفتم و هشتم و نماينده حاميان احمدي نژاد در جبهه ‏متحد اصولگرايان اداره مي شود.
از سوي ديگر، خبرگزاری هاي فارس و روزنا از نامه 208 امضایی نمایندگان مجلس علیه مرتضوی خبر می ‏دهند که قصد دارند چهارشنبه در جلسه علنی مجلس قرائت کنند.‏
اين در حالي است که هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه دیروز گفت که مبارزه با مفاسد اقتصادی نباید عاری و ‏سیاسی شود. او در عین حال به زیرکی گفته است؛خیلی از کسانی که شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی سرمی دهند، ‏کارنامه سالمی ندارند.‏
‎‎مرتضوي و زاکاني ؛ چه کسي مفتري است؟‎ ‎ (علیرضا زاکانی رئیس کمیته تحقیق و تفحص از وزارت آموزش ‏عالی و دانشگاه آزاد)
با اين حال ورود قاضي مرتضوي دادستان تهران که از سوي مجامع حقوق بشري فردي "مجرم" معرفي شده و ‏در يک مورد نيز متهم به قتل "زهرا کاظمي" در بازداشتگاه زندان اوين است، به جدال لفظي با زاکاني، پس از آن ‏صورت گرفت که زاکاني در نامه اي سرگشاده که در روزنامه ايران، ارگان رسمي دولت، چاپ شد عليه مسئولان ‏دانشگاه آزاد و در ارتباط با پرونده فروش سوالات آزمون اين دانشگاه اتهاماتي را مطرح و همزمان مسئولان ‏قضايي را متهم به سهل انگاري و مماشات با متهمان اين پرونده کرد. ‏
زاکانی مرتضوی را متهم کرد که با طولانی کردن رسیدگی به پرونده فروش سئوالات کنکور از سال 82 تاکنون ‏اقدام به از بین بردن آثار جرم، مفقود کردن پرونده ها کرده،و با ـجمیع پرونده های فروش سئوالات کنکور از ‏سراسر کشور بدون ثبت آنها در دفاتر دادستانی پرونده ها را مفقود کرده و به "کور کردن سرنخ های مربوط به ‏پرونده فروش سئوالات کنکور" پرداخته است.‏
زاکانی همچنین ادعا کرده که دادستان تهران در ارتباط با دو زن فروشنده سئوالات کنکور دانشگاه آزاد اسلامی که ‏چندبار به همین اتهام بازداشت شده اند،و 41 نفر دیگر تلاش در تغییر پرونده به نفع متهمان ،و دادرسی معکوس ‏داشته و در نهایت این افراد را به 200 تا 500 هزارتومان چریمه محکوم کرده است.‏
زاکاني در بخشي از نامه خود آورده است: " اصل و بدل اين پرونده به بهانه رسيدگى متمركز توسط شخص ‏دادستان تهران آقاى مرتضوى تحويل گرفته شده و سپس اين پرونده ها جهت رسيدگى متمركز به شعبه يك ‏دادسراى شميران ارجاع مى گردد. اين پرونده نيز دچار سرنوشتى مشابه پرونده ارسالى از شهرستان يزد شده و ‏بعد از ارجاع دادستان تهران به شعبه بازپرسى مذكور در شعبه ثبت نشده و سپس مفقود مى گردد". ‏
زاکاني مي افزايد: "دادستان تهران در جلسه كميسيون اصل نود بيش از ۱۰ بار اعلام مى دارد كه اين پرونده ‏توسط يك سرباز و در قبال اخذ مبلغى رشوه ربوده شده و به همين خاطر سرباز خاطى تحت پيگرد قرار گرفته و ‏پرونده وى در حال رسيدگى قضايى مى باشد." ‏
همين عبارات بود که مرتضوي را که خود دانش آموخته دانشگاه آزاد بوده و در واحد تهران شمال اين دانشگاه نيز ‏مشغول به تدريس است، برآن داشت تا در جوابيه اي شديدالحن و با ادبياتي بي سابقه در همان روزنامه ، زاکاني ‏را به "عدم تعادل رواني" متهم کند و او را نيز در کنار "ضدانقلاب ها" بنشاند و او را به افترا و طرح اظهارات ‏کذب متهم کند.
مرتضوي همچنين در پايان در يک جمله بندي بي سابقه اظهار مي دارد: "اصلا آقاي زاکاني را در پيگيري پرونده ‏ها به هيچ هم حساب نمي کردند و اساسا ايشان کوچکترين نقشي در رسيدگي هاي قضايي و آنچه ادعا مي نمايد ‏نداشته و يکي از ناراحتي هاي بزرگ و علت عصبيت ايشان نيز همين است". ‏
در اينجا بود که زاکاني با انتشار مطلبي در سايت محافظه کار جهان نيوز، ، خطاب به وزارت ارشاد از عدم ‏امکان پاسخگويي به اظهارات مرتضوي در روزنامه ايران خبر داد و علت آن را تهديد اين روزنامه از سوي ‏دادستان عنوان کرد.‏
زاکاني در نامه خود آورده است: " پيرو انتشار نامه آقاي مرتضوي در روزنامه ايران در روز شنبه 1/4/87 كه ‏حاوي افترائات و اتهامات متعددي نسبت به اينجانب بود ، بنده جوابيه اي را آماده نموده و وفق قانون براي ‏روزنامه ايران ارسال نمودم ليكن مدير مسئول محترم روزنامه ايران اعلام مي دارد كه با توجه به تهديد انجام ‏پذيرفته از سوي دادستان تهران مبني بر بستن روزنامه در صورت درج جوابيه بنده ، اقدام به انتشار جوابيه ‏اينجانب نخواهد نمود". ‏

ایران امروز خانه‌ امید ملت‌هاست

رئیس‌جمهور ایران به مسئولان قوه قضاییه پیشنهاد کرد « قوه قضاییه باید پیگیر عدالت در عرصه‌ بین‌المللی باشد. ایران امروز خانه‌ امید ملت‌هاست و قوه قضاییه باید دادگاه‌های ویژه‌ای تشکیل دهد و جنایتکاران جهان را به پای میز محاکمه بکشاند.»
وب‌سایت شبکه خبر تلویزیون ایران نیز در گزارشی از دیدار آقای احمدی‌نژاد با قضات دادگستری‌های کل کشور به نقل از وی نوشت: «ما باید همزمان برای اصلا ح امورکشور و اصلاح جهان تلاش کنیم زیرا اصلاح این دو لازم و ملزوم هم هستند و بدون هریک اصلاح دیگری محال است.»
این در حالی است که پیشتر محمود احمدی‌نژاد در ۲۹ فروردین در جمع مردم قم گفته بود که باید به سرعت مسایل داخل ایران را حل کرده و به ماموریت‌های جهانی انقلاب پرداخته شود.

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

از عجایب سیاست ایرانی

مهر: عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان، از اعلام نظر این شورا نسبت به جابه‌جایی یكی از نمایندگان گرگان در مجلس شورای اسلامی خبر داد. عباسعلی كدخدایی در گفت‌وگو با خبرگزادی مهر با اعلام این خبر اظهار داشت: پاسخ شورای نگهبان درباره جابه‌جایی نماینده گرگان در مجلس شورای اسلامی رسما به وزارت كشور ارسال شده است. طبق نظر شورای نگهبان عبدالحسین ناصری رقیب عبدالناصر ایزدی در دور دوم انتخابات باید به جای وی به مجلس برود. سخنگوی شورای نگهبان دلیل این تغییر پس از گذشت دوماه از برگزاری انتخابات و یك ماه از آغاز به كار مجلس هشتم را انجام بررسی‌ها در این زمینه عنوان كرد و افزود: در این مدت دوبار هیات بازرسی ویژه به گرگان فرستاده شد تا نتیجه انتخابات دور دوم مجلس شورای اسلامی به دقت بررسی شود و در نهایت شورای نگهبان براساس بررسی‌های هیات‌های بازرسی به جابه‌جایی نماینده گرگان نظر داد.
آیت‌الله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان با ارسال نامه‌ای به سیدمهدی هاشمی سرپرست وزارت كشور از این تغییر به دلیل ابطال تعدادی از آرا از سوی شورای نگهبان خبر داده است.

۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

جانان من اندوه لبنان کشت ما را

جانان من بر خیزو اهنگ سفر کن /گر تیغ بارد،گو ببارد ،جان سپر کن




جانان من بر خیز بر جولان برانیم/ زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم







جانان من اندوه لبنان کشت ما را/بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را



باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین/باید به سینه رفت زین جا تا فلسطین

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

يکي ديگر از علائم ظهورقایــــــم آل محمد صلوات


.شیخ صدوق در کمال الدین از ابی عمیر و او از ابن اذینه روایت کرده که گفت : حضرت صادق فرمود : پدرم فرمود: « پيش از ظهور منجي، مردي قدبلند و سياه 1 در غرب به حکومت مي رسد که نشانه اي آشکار از جدم ابا عبدلله با اوست2. لشگر او قويترين لشکر روي زمين است3 و اين لشگر سرزمين کربلا را به تصرف در مياورد4 تا زمينه ظهور منجي را آماده سازد. او خون مدعيان دروغين جانشيني جدم اميرالمونين را در نجف5 و قم6 به زمين مي ريزد و نائبان دروغين مهدي7 را رسوا مي سازد. او پس از تسلط بر کربلا و نجف به سوي ري تاخته و فرمانرواي يک دست8 را که خود را به دروغ به ما منتسب مي کند نابود خواهد کرد. در آن زمان شيعيان ما نبايد شک کنند که اوباماست .» ( بحار الانوار - جلد سیزدهم - باب سی ام )

1- اوباما سياه پوست است

2. نام مياني اوباما حسين است

3. ارتش آمريکا در حال حاضر قويترين ارتش دنياست

4. اين امر قبلا اتفاق افتاده و ارتش آمريکا عراق را تصرف کرده است

5. قبلا اتفاق افتاده

6. هنوز اتفاق نيافتاده است

7. خامنه اي و احمدي نژاد

8. خامنه اي

زنده باد آزادی





گویند که این عکس محمودجان همراه با مطالب تندی که روزنامه « تهران امروز » در جهت تخریب زحمات دولت مهرپرور عدالت گستر منتشر کرد ، موجب مرگ این روزنامه شد.
http://360.yahoo.com/profile-9mvJzPo_fqHr6p6PtCCs

چشم امام زمانشان روشنتر باد

خبرنامه امیرکبیر
دو دانشجو دانشگاه های سیستان و بلوچستان و دانشگاه آزاد لاهیجان خودکشی کردند. دختر دانشجو دانشگاه آزاد لاهیجان خود را از محل اتاق حراست دانشگاه در طبقه چهارم به پایین انداخته و جان سپرد و یکی از دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان نیز بر اثر فشارهای حراست دانشگاه با خوردن قرص خودکشی کرده است.
دختر دانشجوی دانشگاه لاهیجان پیش از این نیز چندین بار به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شده بود و سرانجام پس از اینکه هفته گذشته مجددا به حراست احضار شد، خودکشی کرد. روزنامه اعتماد در این زمینه نوشت: “این دانشجوی دختر که به دلیل نامشخصی به اتاق حراست دانشکده فنی این دانشگاه مراجعه کرده بود، بعد از دقایقی خود را از پنجره اتاق - واقع در طبقه چهارم- به پایین انداخت و به زندگی خود پایان داد. با این حال هنوز از دلیل احضار -یا مراجعه- دختر دانشجو به حراست خبر موثقی در دست نیست.”
یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد لاهیجان گفت: “ما هم اطلاعی از دلیل حضور دوست مان در حراست نداریم، فقط طبق اطلاعات ما ایشان امروز در سر جلسه امتحان هم حاضر نشده بود.”
به گزارش خبرنامه امیرکبیر، یک دانشجوی دانشگاه سیستان و بلوچستان نیز با خوردن قرص خودکشی کرده است. این دانشجو دانشگاه سیستان و بلوچستان بارها به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شده و از طرف حراست دانشگاه تحت فشار بود. این دومین مورد خودکشی طی یک و ماه نیم گذشته در دانشگاه سیستان می باشد. پیش از این نیز در اواخر اردیبهشت ماه، یکی از دانشجویان دختر این دانشگاه با خوردن جوهر نمک خودکشی کرده بود.
یکی از دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان در این زمینه به خبرنامه امیرکبیر گفت: “مسئولین دانشگاه در برابر این خودکشی ها پاسخگو نیستند، در حالی که با استفاده از کمیته های انضباطی در دانشگاه سیستان جو خفقان ایجاد و دانشگاه را پادگان تبدیل کرده اند.”
احمد ناصری معاون دانشجوئی و فرهنگی دانشگاه سیستان و بلوچستان به جای پاسخگویی به مشکلات دانشجویان و خودکشی های اخیر در این دانشگاه گفته است: “ما همه معتقد به اصلاح اموریم. چه کسی است که ادعا کند که همه چیز در بهترین وضع ممکن است؟ تا امام زمان (عج) قدم بر چشم ما نگذارد، هیچ چیز در بهترین وضع ممکن قرار نخواهد گرفت.”
این خودکشی ها در دانشگاه های مختلف کشور حالی انجام می شود که مسئولین وزارت علوم پاسخگوی مشکلات دانشجویان و فشارهای وارده بر دانشجویان از طرف کمیته های انضباطی و حراست دانشگاه ها نمی باشند. چندی پیش مشاور وزیر علوم در مصاحبه با خبرگزاری های دولتی با اذعان به خودکشی های دانشجویان، “خودکشی” را دومین علت اصلی مرگ در بین دانشجویان ایرانی برشمرده بود. طبق گفته رئیس حراست ‏کل وزارت علوم از هر ۲۸ مورد خودکشی دانشجویی در ایران، ۷ مورد مربوط به پسران و ۲۱ مورد دیگر مربوط به ‏دختران است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی نهادهای دولتی، سالانه ۴۲۰۰ ‏دانشجوی ایرانی خودکشی می کنند که بخشی از آنها به مرگ دانشجو منتهی می شود.
پیش از این نیز در روز چهارشنبه ۲۸ فروردین ماه یک دانشجوی دکتری شیمی معدنی دانشگاه شهید بهشتی با خوردن سیانور خودکشی کرد. چهار روز بعد از آن و در اول اردیبهشت ماه یک دانشجوی مرکز تربیت معلم همدان در محوطه دانشگاه با سلاح گرم خودکشی کرد.
چندی پیش یک دانشجوی اصفهانی نیز در شهرکرد خودکشی کرد. فریناز ۲۱ ساله که دانشجوی ‏پزشکی بود، دو روز قبل از خودکشی به ‏خاطر حجاب از سوی ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت شده بوده و پس از آزادی دست به خودکشی ‏زد.
در سال جاری، در دامغان نیز یک دانشجوی دختر در محل خوابگاه و با استفاده از پارچه، خود را از در حمام خوابگاه حلق‌آویز کرد. این دختر، ۲۱ ‏ساله، اهل و ساکن کرج و دانشجوی “میکروبیولوژی” دامغان بود.
در تهران نیز یک دانشجوی کارشناسی ارشد صنایع غذایی خود را از بالای ساختمان خوابگاه ‏شش طبقه به طرف پایین پرت کرد و در دم جان باخت‎. این دانشجو که در خوابگاه شماره ۱۱ دانشگاه علوم پزشکی ‏شهید‎ ‎بهشتی تهران واقع در خیابان یوسف آباد حضور داشت با پرتاب خود از بلندی به زندگی اش خاتمه داد.

۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

پدر ملت ایران اگر این بی پدراست
به چنین ملت و گور پدرش باید رید میرزاده عشقی

رادیو فردا

به دنبال افشای رسوايی اخلاقی معاونت دانشجويی دانشگاه زنجان توسط دانشجويان اين دانشگاه و انتشار فيلمی از اين معاون دانشگاه که قصد تعرض به دختر دانشجويی را داشت، وزير علوم ايران می گويد افشای اين کار درست نبوده و افشای گناه از خود گناه مهم تر است.
به گفته دادستان زنجان، دختر دانشجويی که معاون دانشجويی دانشگاه زنجان قصد تعرض به او را داشته بازداشت شده است. اين در حالی است که مسوولين دانشگاه و استان زنجان پيشتر به دانشجويان اين دانشگاه قول داده بودند که برای اين دختر دانشجو مشکلی پيش نمی آيد.
جعفر گل‌محمدی، دادستان عمومی و انقلاب زنجان، روز جمعه در نشستی مطبوعاتی به حادثه دانشگاه زنجان و اقدامات قضايی صورت گرفته در اين‌باره اشاره کرد و گفت:« ارتباط ناصحيح عاملان حادثه دانشگاه زنجان، محرز شده و هر دو متهم اين پرونده، در حال حاضر با قرار قانونی در بازداشت به سر می‌برند لذا تحقيقات در اين زمينه ادامه دارد.»
گل محمدی ادامه داد: «با کسانی که در اين ماجرا تشنج آفرينی کرده و از وقوع بزه، مطلع و به مراجع قانونی اطلاع نداده‌اند، برخورد قانونی صورت خواهد پذيرفت».

  • سايت تابناک نوشته است که آقای احمدی نژاد در نشست اعضای جامعه مدرسين حوزه علميه قم گفته است :« در سال گذشته و امسال، بوش دو مرتبه تصميم جدی گرفته تا به ايران حمله کند اما با مخالفت فرماندهان نظامی اين کشور از اين اقدام بازمانده است».
    به گزارش تابناک، آقای احمدی نژاد اضافه کرده است:« وی حتی به مشاوران خود پيشنهاد کرده تا صرفا به يک يا دو شهر ايران حمله شود و پس از مخالفت آنها خواستار شکستن ديوار صوتی ايران شده و هر بار مشاوران وی و فرماندهان نظامی تاکيد کرده‌اند هرگونه تعرض به ايران، جهنمی را به وجود می‌آورد و اين بر خلاف مصالح آمريکاست».

۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

پايان تحصن دانشجويان زنجان با پيروزی قاطع

خبرنامه اميرکبير: بالاخره پس از نزديک به يک هفته اعتراضات گسترده در دانشگاه زنجان، در ساعت اوليه صبح روز چهارشنبه مسئولين دانشگاه زنجان با کليه مطالبات دانشجويان متحصن موافقت کردند.
به گزارش خبرنامه اميرکبير برکناری مددی، معاون دانشجويی خاطی اين دانشگاه، و محاکمه اش توسط مراجع قضايی، عدم برخورد با متحصنين و دانشجوی دختر قربانی اين ماجرا، پيگيری پاسخ وزير علوم از سوی نماينده زنجان در مجلس، بررسی کفايت رئيس دانشگاه توسط کميته ای مرکب از دانشجويان و اساتيد، تعويق امتحانات تا روز شنبه و همچنين بهبود وضعيت فرهنگی و فعاليت تشکل های مستقل خواسته هايی بود که با تمامی آن ها موافقت شد.
اين در حالی است که ديروز رئيس دانشگاه بالاخره مجبور به پذيرش انجام اين عمل شنيع توسط معاونش شد و از اين بابت از دانشجويان رسما عذرخواهی کرد. جالب آن که در اين ميان سناريوسازی رسانه های حامی دولت، که اين عمل را پاپوشی از سوی انجمن اسلامی زنجان و دفتر تحکيم وحدت می دانستند، نقش بر آب شد.
لازم به ذکر است دفتر تحکيم و انجمن های زير مجموعه اين اتحاديه قصد داشتند چنانچه اعتراضات دانشجويان زنجان تا آخرين ساعات روز سه شنبه به نتيجه نرسيد، التيماتومی به وزارت علوم جهت برآورده کردن مطالبات اين دانشجويان بدهند. انجمن های اسلامی دانشجويان دانشگاه های سراسر کشور تصميم داشتند در صورت برآورده نشدن مطالبات دانشجويان زنجان در پايان اولتيماتوم دفتر تحکيم، حمايت های عملی خود را در هفته آينده از اين دانشجويان آغاز کنند.
دفتر تحکيم وحدت با صدور بيانيه ای در اين خصوص ضمن تبريک به دانشجويان زنجان به سبب ايستادگی و کسب پيروزی و يادآوری معضلات کميته های انضباطی يادآور شد: «از آنجا که در گذشته خاطيان مجازات نشدند و در اين حادثه نيز مسئولين وزارت علوم و حاميان دولت به جای برخورد قاطع، سعی فراوانی در سرپوش نهادن بر اين حادثه و انحراف افکار عمومی جهت برخورد با منتقدان را داشتند، بی شک افراد ديگری نيز در آينده با خيال آسوده از عدم مجازات، اين عمل را تکرار خواهند نمود و همان طور که اين حادثه اولين آن نبود بی شک آخرين آن نيز نخواهد بود. بی شک تنها راه جلوگيری از اين گونه حوادث برکناری وزير علوم و همراهان بی کفايتش و انتخاب رؤسای دانشگاه ها با اتکا بر توانايی علمی و شايستگی‌های فردی به انتخاب جامعه دانشگاهی است و نه بر اساس دسته بندی‌های سياسی و رياکاری که اکنون ملاک است و نتيجه آن تعرض های مکرر به دختران دانشجو توسط منصوبين دولت نهم است، پديده شومی که در گذشته سابقه نداشته است.»

۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

خبرنامه اميرکبير: روز گذشته در حالی سومين روز تجمع دانشجويان دانشگاه زنجان برگزار شد که وزارت علوم به جای پاسخگويی به تهديد دانشجويان پرداخت.
به گزارش خبرنامه اميرکبير اخبار رسيده از دانشگاه زنجان حکايت از آن دارد که مسئولين دانشگاه به برآورده کردن مطالبات به حق دانشجويان وارد فاز تهديد آن ها شده اند. طبق اخبار رسيده روز گذشته مسئولين دانشگاه زنجان طبق نامه ای که به رويت دانشجويان رسانده اند، مدعی شده اند حکم اخراج نزديک به ۲۰ نفر از فعالين دانشجويی به سبب افشای رسوايی اخلاقی معاون دانشجويی اين دانشگاه توسط وزارت علوم صادر شده است.
همچنين صبح امروز خبر رسيد که نيروهای امنيتی، نيروای انتظامی و گارد ويژه اطراف دانشگاه را محاصره کرده اند و بيم بازداشت گسترده دانشجويان می رود. دانشگاه زنجان همچنان در وضعيت ملتهبی به سر می برد. رئيس دانشگاه جهت قطع ارتباط دانشجويان معترض با محيط بيرون، اينترنت دانشگاه را قطع کرده است. تلفن های همراه نيز در دانشگاه زنجان دچار اختلال شده است.
در همين رابطه داداش‌پور، مدير کل روابط عمومی وزارت علوم، روز گذشته با تمجيد از رياست دانشگاه زنجان وی را يکی از “روسای خوب” دانشگاه های کشور دانسته و ضمن تهديد دانشجويان گفت: “از نظر وزارت علوم امتحانات بايد در برنامه زمانی خود برگزار شود و برخی از افرادی که از برگزاری امتحانات جلوگيری می‌کنند، به دنبال تشنج آفرينی در دانشگاهها هستند که با آنها برخورد قانونی لازم صورت می‌گيرد.”
حوادث مشابه
حدود دو ماه قبل نيز دانشجويان دانشگاه سهند تبريز در اعتراض به هتک حرمت چند دانشجوی دختر توسط کارمندان حراست، دست به تحصن و اعتصاب غذا زدند.
قبل از آن نيز در دانشگاه کرمانشاه، يکی از مأموران حراست به يک دختر دانشجو تعرض کرده‌بود که اين امر نيز با اعتراض گسترده دانشجويان روبرو شد.
غير از دانشگاه‌ها، ديگر ادارات دولتی نيز در چند ماه اخير شاهد رسوايی‌های اخلاقی مديران خود بوده‌اند. پر سرو صداترين نمونه در اين ميان، دستگيری فرمانده نيروی انتظامی تهران بود که گفته شد همراه با شش زن در يک خانه دستگير شده ‌است. هرچند اين فرد هم‌اکنون با قيد وثيقه آزاد شده‌اما پرونده فساد اخلاقی او هم‌چنان گشوده است.
در همين چند ماه اخير نيز دو نماينده مجلس هردو به اتهام فساد اخلاقی بازداشت شدند.
دبير ستاد انتخاباتی استانداری قزوين و معاون وزارت علوم نيز دو تن ديگر از مديرانی بودند که در چند ماه اخير پرونده فساد اخلاقی‌شان گشوده شد.
تناقض
همه اينها درست در زمانی صورت می‌گيرد که برخورد با زنان و دختران در قالب «طرح امنيت اجتماعی» در دوسال اخير شدت بيشتری گرفته است.
از روز شنبه همين هفته مرحله جديد اين طرح با نام «مبارزه با بدپوششی» د رتهران آغاز شد که طی آن پليس تهران قصد دارد «با کسب اطلاع» از زنانی که «پوشش نامناسب» دارند به مراکز خريد آنان مراجعه کرده و اين مراکز را پلمپ کند.
در حقيقت از يک سو روز به روز بر تعداد طرح‌های اخلاقی اضافه می‌شود و از ديگر سو هرروز شاهد گشوده شدن يک پرونده فساد اخلاقی برای مديران دولتی هستيم.
دکتر مهرداد درويش‌پور استاد جامعه‌شناسی دانشگاه استکهلم در توضيح اين تناقض چنين می‌گويد: «واقعيت اين است که در جامعه‌ی ما از آنجايی که آزادی جنسی وجود ندارد، نوعی ناهنجاری جنسی گريبان کل جامعه را گرفته است. اين ناهنجاری در سطح مقامات وجود دارد، از آنجا که امکانات دارند، پول دارند و حتا از قدرت خودشان می‌توانند استفاده کنند برای به نوعی سوءاستفاده جنسی از زنان و حتا از جوانان و کودکان. آنان به‌راحتی دست به اين کار می‌زنند. ولی از سوی ديگر، درست همان حکومتی که در درون خودش اين نوع فسادها و اين نوع روابط به گستردگی شيوع دارد، نوعی از خشم و نوعی از واکنش را نسبت به جامعه و زيردستان خودش روا می‌دارد. يعنی وقتی شما می‌بينيد که اين درجه از سوءاستفاده‌های جنسی را در سطح حکومتی به راحتی نمی‌توانيد کنترل بکنيد، تشديد کنترل بر شهروندان جامعه از يکسو نوعی لاعلاجی حکومت را در برابر کارمندان عالی‌رتبه‌ی خودش به نمايش می‌گذارد، از سوی ديگر در سطح جامعه سعی می‌کند اين پيام را بدهد که اين حکومت اصول و مبانی‌اش بر مقابله با آزادی جنسی استوار است و اگرهم در درون دولت اتفاقی می‌افتد، اين اتفاق‌ها تک موردی‌ست، اين اتفاق‌ها ربطی به اصول و پرنسيب او ندارد».

مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویش !!!


سخت گیری نیروی انتظامی به آرایشگاهها و تولیدکنندگان لباس

نیروی انتظامی یک آرایشگاه مردانه را به خاطر استفاده از "مدلهای موی غربی" پلمب کرد
پلیس تهران فاز جدید "طرح ارتقای امنیت اجتماعی" را آغاز، و آن را "شناسایی فروشندگان و عرضه کنندگان البسه غیر مجاز و مصداق خلاف قانون، از طریق نشانی اعلام شده از سوی خریداران" معرفی کرده است.
اتومبیل های گشت ارشاد نیروی انتظامی ایران از روز شنبه با حضور در میادین و خیابانهای اصلی تهران زنانی را که به گفته آنها دارای "پوشش نامناسب" و پسران و مردانی را که دارای "مدل موی منحرف غربی" هستند، سوار مینی بوس های نیروی انتظامی کرده و نام آرایشگاهها و تولیدکنندگان پوشاک را از آنها می پرسیدند تا با آنها برخورد کنند.
پوششی که نیروی انتظامی آن را "نامناسب" می خواند شامل شلوار و مانتوی کوتاه، مانتوی تنگ، لباس های بدن نما و شال های کوچک می شود.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، پلیس در همین راستا وارد یک آرایشگاه در مرکز خرید تندیس در میدان تجریش شد و آن را به دلیل این که موهای مشتریان خود را مدلهای "تیفوسی، فشن، خروسی، میکروبی و..." کوتاه می کرد، پلمپ کرد.
احمد رضا رادان، رییس پلیس تهران گفته است که این مدل موها "برگرفته از مدلهای منحرف غربی است که با هنجارهای جامعه ما همخوانی ندارد."
بر اساس گزارش ها، پلیس در مراجعه به فروشندگان لباس، با مردان فروشنده ای که "شلوارهای فاق کوتاه و تی شرت های نامتعارف" پوشیده بودند، برخورد کرده و مغازه آنها را به علت "رعایت نکردن شئونات اسلامی" پلمپ کرده است.
در طرح جدید، پلیس با پسرانی که از گردنبند و دستبند استفاده کنند برخورد می کند
بسیاری از افرادی که در عملیات دو روز گذشته پلیس تهران دستگیر شده بودند، به مراکز پلیس انتقال داده شدند و از آنها تعهد گرفته شد. گفته می شود در میدان تجریش و خیابان ولیعصر پلیس چند اتومبیل که سرنشینان آن را "بدپوشش" تشخیص داده بود، متوقف و اتومبیل ها را توقیف و به پارکینگ منتقل کرد.
طرح جدید پلیس برای مقابله با بدحجابی با مخالفت هایی رو به رو شده و برخی حقوقدانان معقتدند که پلیس حق پلمپ خودسرانه فروشگاه ها را ندارد و نمی تواند بدون دستور قضایی به چنین اقدامی دست بزند و توقیف و پلمپ فروشگاه ها و آرایشگاه ها حتما باید با دستور قاضی انجام شود.
از نظر این حقوقدانان، پرسش از افراد در خیابان به منزله بازجویی است و نیروی انتظامی چنین وظیفه ای ندارد و این کار نوعی تخلف از قانون است.
نیروی انتظامی ایران در سالهای اخیر اغلب در آغاز فصل تابستان که پوشیدن لباس های نازک، رنگی و کوتاه در آن بیشتر می شود، سخت گیری های خود را در رابطه با پوشش افراد افزایش داده است.
در اوایل زمستان سال گذشته نیز رئیس پلیس تهران اعلام کرده بود که طرح "امنیت اجتماعی تا زمانی که دغدغه های مردم رفع نشود، ادامه خواهد یافت." این طرح از اوایل سال هشتاد و شش آغاز شد.

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

هد هد خوش خبر از طرف صبا بازآمد !!!

تولید نخستین موبایل اسلامی در قم
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی
فرارو، مدیر شركت ابراء از تولید نخستین موبایل اسلامی در کشور خبر داد و گفت: این موبایل دارای برنامه ویندوز شش است كه بخشی از سخت‌افزار آن در داخل و بخشی دیگر در خارج تهیه شده است.
به گزارش رجانیوز به نقل از ایسنا، سعید نخعی در مورد قابلیت‌های این گوشی موبایل گفت: در این گوشی برای اولین بار قرآن به هشت فونت مختلف به خط عثمان طه ارایه شده است.
همچنین تفسیر قرآن به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی، ترجمه نوشتاری و گفتاری قرآن و حفظ قرآن با انتخاب سوره و آیه، ترجمه قرآن به 10 زبان زنده دنیا و پنج نوع ترجمه فارسی از دیگر قابلیت‌های این گوشی همراه است.
وی گفت: ارایه قرآن كریم، نهج‌البلاغه، مفاتیح‌الجنان، صحیفه سجادیه، ادعیه حج، رساله جامع علما، ادعیه زیارت‌های گوناگون، نشان دادن جهت قبله، ساعات شرعی در نقاط مختلف جهان و پخش اذان با صوت و متن عربی به همراه ترجمه فارسی و انگلیسی آن، پخش اذان از 15 موذن ترتیل قرآن با قاریان شیعه و سنی، امكان تبدیل سال تولد افراد از شمسی به قمری و بیان تاریخ و حوادث مذهبی روز از قابلیت‌های این دستگاه است.
نخعی خاطر نشان کرد: از طریق این موبایل می‌توان اوقات شرعی را در چهار هزار و 500 شهر ایران و دنیا جست‌وجو کرد.
وی گفت: این موبایل رساله شش مرجع تقلید بزرگ شیعه از جمله آیت‌الله خامنه‌ای، امام راحل، آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله بهجت و... را به فارسی، عربی، انگلیسی ترجمه كرده است و به کاربران ارایه می‌دهد.
نخعی اضافه كرد: برای تهیه نرم‌افزار این موبایل از مشاوره‌های مذهبی و دیتاهای حوزه علمیه قم استفاده شده است.

۱۳۸۷ خرداد ۲۴, جمعه

نشست علمی " جمهوری اسلامی ايران و ضرورت بومی‌سازی جامعه شناسی"




مصباح يزدی با بيان اين‌که " نتيجه تحقيقات علمی در موارد نادر به علم قطعی منجر می‌شود" گفت: امروز بسياری از مسائل فقهی ما از واضحات است و اين در سايه تحقيقات علمی است.!!!




به گزارش خبرنگارسياسی خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا) آيت‌الله محمد تقی مصباح يزدی طی سخنانی در نشست علمی " جمهوری اسلامی ايران و ضرورت بومی‌سازی جامعه شناسی" ـ که روز پنجشنبه در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) برگزار شد ـ از جامعه‌شناسی به عنوان گزاره علمی ياد کرد و با اشاره به اين‌که " بسياری از تاليفات جامعه شناسی با کتاب و سنت و نظريات اسلامی اصطکاک پيدا می‌کند." خاطرنشان کرد: وظيفه دانشمندان علوم دينی بررسی اين نظرات و تاليفات از ديدگاه اسلامی است؛ چراکه خاستگاه جامعه‌شناسی مغرب زمين است و خواه يا ناخواه اين گزاره تحت تاثير ادبيات و فرهنگ غربی قرار دارد.
وی افزود: در محافل علمی آن‌ها چيزی مورد قبول است که مستند به تجربه يا عقل مستقيم باشد، در حالی‌که در جامعه شناسی اسلامی، متدولوژی ما وسيع‌تر و شامل وحی يا عقل مع‌الواسطه هم می‌شود.
وی تاکيد کرد: اختلاف ما با غرب در علوم اجتماعی، اختلاف مبنايی است.
رييس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) در مورد انتساب مطلبی به قرآن و سنت گفت:‌ بايد در تطبيق موارد با قرآن کريم يا سنت محتاطانه عمل کنيم.
مصباح يزدی با بيان اين‌که " نتيجه تحقيقات علمی در موارد نادر به علم قطعی منجر می‌شود" گفت: امروز بسياری از مسائل فقهی ما از واضحات است و اين در سايه تحقيقات علمی است.
وی با اشاره به عدم پذيرش برخی نظريات اسلامی در غرب گفت: عدم پذيرش غرب به سبب ضعف در سايه تسلط چند قرن پيش بيگانگان است. اگر سيطره فرهنگی را در جهان گسترش داده و هويت علمی خود را اثبات کنيم، مطمئنا غربيان نظرات ما را خواهند پذيرفت.

۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

سخنان پالیزدار

متن كامل سخنان اخير درباره نقش روحانيان در مفاسد اقتصادي‎‎بخش هاي مهمي از سخنان عباس پاليزدار در سايت‌هاي اينترنتي منتشر شده است. ولي با توجه به اهميت ادعاهاي ‏مطرح شده از سوي اين عضو کميته تحقيق و تفحص از قوه قضاييه، "روز" براي اولين بار متن کامل اظهارات ‏نامبرده را - تا جايي که از نوار سخنان وي قابل فهم است – منتشر مي کند. لازم به ذکر است که در متن زير، هر ‏کجا که اظهارات پاليزدار قابل فهم نبوده ، از علامت [...] استفاده شده است:‏‏[...] چرا ما نمي توانيم با مفاسد اقتصادي برخورد كنيم چون سران بزرگ مملكت در اين رابطه دخيل هستند و در ‏حال حاضر دولت به تنهايي به مبارزه با اين مفاسد برخاسته كه فكر مي كم نتواند موفق باشد. اگر بخواهم فقط چند ‏پرونده كوچك مفاسد اقتصادي را بگويم آنوقت مي بينيد كه چه مصيبتي كشور را گرفته كه داد رهبر را هم ‏درآورده و به خاطر بعضي مسايل رهبر بايد به صورت سربسته به مردم بگويد كه در كشور چه خبر است. ‏كساني كه به عنوان مفسد اقتصادي در كشور در حال فعاليت هستند تحت حمايت شاهرودي رئيس قوه قضاييه قرار ‏دارند. وقتي طي 16 سال گذشته پرونده هايي از مفاسد اقتصادي بررسي شده و مديران به دادگاه معرفي و دادگاه ‏حكم 5 ريال 10 ريال براي متهمان داده، ببينيد چه مصيبتي بر سر كشور آمده است. ‏پرونده شهرام جزايري هم كه مطرح شد، مانند هزاران پرونده مفاسد اقتصادي ديگر است، ولي چون شهرام ‏جزايري اسامي يكسري مفاسد اقتصادي و افراد وابسته را اعلام كرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت چرا كه منافع ‏بسياري از علما و سران به خطر افتاده بود.‏در حال حاضر 123 پرونده مفاسد اقتصادي كشور در كميته تحقيق و تفحص مجلس در دست بررسي است ولي ‏اگر بخواهيم پرونده واقعي مفاسد اقتصادي را بيان كنيم، اصلاً نمي توانيم باور كنيم.‏‏[مجلس خواست از خود قوه قضاييه تحقيق و تفحص كنند، كه مخالفت كردند و نگذاشتند] به رهبر انقلاب متوسل ‏شدند. مقام معظم رهبري نوشتند كه آقاي شاهرودي، همانند ديگر دستگاه‌ها در تحقيق و تفحص عمل گردد. ‏كميته‌بندي‌ها صورت گرفت و در دستگاه قضايي كميته‌بندي شد و هر كميته‌اي در يكي از دستگاه‌ها مستقر شد. ‏براي مسائل اجرايي اين تفحص هم، ما مستقر شديم در سازمان بازرسي كل كشور. ‏نامه‌نگاري كرديم، اما برخلاف فرمايش مقام معظم رهبري، با وجود نامه‌هايي كه ما زديم و نامه‌هايي كه [...] مثلا ‏ما گفتيم مسئله فروش سؤال‌هاي كنكور چه بود؟ پرونده‌اش را بدهيد كه چه كسي [در اين كار] دست داشت. اينها ‏پرونده‌هاي اصلي را نمي‌دادند كه ببينيم چه كسي دست داشت، پرونده‌هاي فرعي را مي‌دادند. خلاصه ما هم دست ‏پيدا كرديم به كدهايي [...] به جاهايي كه رسيديم، مرخصي‌ها شروع شد [...] خلاصه ما فجايعي كه اتفاق افتاده در ‏جمهوري اسلامي را ديديم. خدا را شاهد مي‌گيرم كه شبها خوابم نمي‌برد. گريه‌ام مي‌گرفت كه ما اين‌همه شهيد ‏داديم، اين‌همه مصيبت‌ها مردم كشيدند. حالا بدون توجه به اين‌همه فقر و مصيبت‌ها و مشكلاتي كه مردم دارند، ‏كساني كه مردم پشت سرشان نماز مي‌خوانند، رفته‌اند اين كارها را كرده‌اند؟ خدا شاهد است خوابم نمي‌برد، هفته‌ها ‏خوابم نمي‌برد، روزها خوابم نمي‌برد.‏خلاصه ديدم كه يك آقايي آمده و نامه زده كه پسرش معلول جسمي است. گفته مي‌خواهم يك مؤسسه توانبخشي بزنم ‏كه پسرم هم برود در آن مؤسسه توانبخشي، دم دست خودم باشد. 100 تا، 200 تا، 300 تا معلول را نگهداري ‏كنيم در آنجا، پسرم هم مسئول آنها باشد. گفتند: باشد، خدا پدرت را بيامرزد. مؤسسه را كه ثبت كرده و كارش را ‏استارت زده، نامه زده به آقاي [...] گفته كه من ساپورت نياز دارم، نمي‌توانم خرج كنم كه، بايد نظام به ما كمك ‏كند. چه‌كار كنيم؟ فلان معدن را، معدن سنگ دهبيد فارس را بدهيد به اين آقا. آقا اين سنگ مرمر بهترين سنگ ‏مرمر دنياست، از منابع انفال جمهوري اسلامي است. بدهيم به شما؟ بله، بدهيدش به من. معامله انجام شد و اين ‏معدن را به اين آقا واگذار كردند. دوباره بعد از يك مدت گفت آقا اين معدن كافي نيست، معدن [...] زنجان را هم ‏بدهيد به ما. چهار تا را كه ما پيدا كرديم، چهار تا معدن را يك آقايي از علما گرفته، كه مردم هم پشتش نماز ‏مي‌خوانند متأسفانه. ‏‏[يكي از حاضر خواستار اعلام اسم فرد مي‌شود] اگر اجازه بدهيد، اسم نبرم. شايد بعضي‌ها خداي نكرده ... [تعداد ‏بيشتري خواستار اعلام اسم فرد مورد اشاره مي‌شوند] خب بعضي‌ها معتقدند كه اگر اسم بياوريد مردم نسبت به ‏مذهبشان بي‌اعتقاد مي‌شوند. من اين اعتقاد را ندارم ها... مردم ما مذهبشان پايه و اساسش وصل نيست به علما، ‏وليكن بعضي‌ها چون اين اعتقاد را دارند من مراعات مي‌كنم... [اعتراض جمعي. يكي از دانشجويان مي‌گويد ‏بگوييد تا پشت سرش نماز نخوانيم.] نه ديگر، اگر بنا باشد ما بگوييم و شما نماز نخوانيد كه نمي‌شود... [ادامه ‏همهمه] باشد، من چند موردي را اسامي‌اش را مي‌گويم. اين يكي كه عرض كردم، آقاي امامي كاشاني است. استاد ‏اخلاق و چه و چه و از اين مسائل.‏عرض شود خدمتتان كه، يك دانشكده‌اي را رفته‌اند از مقام معظم رهبري اجازه‌اش را گرفته‌اند كه براي خواهران ‏دانشكده علوم قضايي مي‌خواهيم بزنيم در قم. چيز خوبي است كه خواهران هم در آن فضا حضور داشته باشند، اگر ‏متهمي از خواهران [بود] از او بازجويي كنند و از اين حرفهاي اينطوري. خلاصه نظر آقا را گرفتند كه اين ‏دانشكده تأسيس شود. آقا استقبال كردند و مجوز صدور دانشكده را دستورش را دادند. مؤسسه اين دانشكده بلافاصله ‏بعد از گرفتن مجوز رفتند دنبال ساپورت‌هاي مالي‌اش. [نوشتند:] جناب آقاي نعمت‌زاده، محبت فرماييد در جهت ‏حمايت از تأسيس اين دانشكده، كارخانه لاستيك دنا را كارشناسي كنيد جهت اين دانشكده. آورند كارشناسي رسمي ‏دادگستري را، چون آقاياني كه اين مؤسسه را تأسيس كرده بودند در دستكاه قضايي هم بودند، آن كارشناسان رسمي ‏دادگستري هم مي‌ترسيدند كه قيمتي تعيين كنند كه به اينها بر بخورد، حتما بايد قيمتي مي‌گفتد كه خوش به حال اينها ‏بشود. زدند 126 ميليارد. در صورتي كه ما معتقديم 600 ميليارد هم بالاتر بود. تازه، 126 ميليارد كه ويلاهايش ‏در شمال را نزده‌اند، اصلا در آمار نياورده‌اند، زمين‌هاي شيرازش را در آمار نياورده‌اند، پول نقد موجود در ‏حسابش را هم در آمار نياورده‌اند، اين طوري به 126 ميليارد واگذاري كردند. ‏آن آقا نامه نوشتند كه آقاي نعمت زاده: محبت كنيد تخفيف منظور فرماييد. آقاي نعمت‌زاده هم نوشتند 50 درصد ‏تخفيف [خنده حضار] از مال بابايش مي‌خواست ببخشد. دوباره نوشتند كه محبت كنيد تخفيف ديگري منظور ‏بفرماييد. خلاصه پنج بار نامه‌نگاري انجام شده، معدن 126 ميلياردي به 10 ميليارد واگذار شد. بعد از آن دوباره ‏نوشتند كه ما حالا امكان پرداخت اين پول را نداريم، ترتيباتي فراهم نماييد تا امكان پرداخت اين پول براي ما فراهم ‏شود. نوشتند كه 80 درصدش را اقساط بلندمدت و 20 درصد يعني 2 ميلياردش را هم نقدي پرداخت كنيد. گفتند ما ‏آن 2 ميليارد را هم نداريم نقدي بدهيم، ما بررسي كرده‌ايم كه اموال كارخانه لاستيك دنا به اين مقدار مي‌رسد، از ‏شما مهلت مي‌خواهيم كه اينها را بفروشيم تا بتوانيم اين پول را بدهيم. گفتند كه باشد، سفته‌اي ارائه بدهيد به مدت 9 ‏ماه و ما اين را نقد از شما مي‌پذيريم. گفتند آقا پول هم نداريم كه سفته بخريم! نوشت كه آقاي محمدتقي بانكي، ‏مديرعامل سازمان صنايع ملي ايران، 23 ميليون تومان از صندوق سازمان صنايع ملي ايران برداشت كنيد و سفته ‏بخريد، برويد آيت‌الله فلاني و فلاني امضا كنند و كارخانه را تحويلشان بدهيد. و بعد از چند وقت ديديم كه كارخانه ‏هم در بورس فروخته شد و واگذار شد كه به آن پشت پرده‌اي‌هايي كه اينها را هدايت مي‌كنند. اينها آلوده دست آنها ‏شده‌اند، [کساني] مثل آقاي گنجي. نه، آن گنجي سياسي را نمي‌گويم، آن آقاي گنجي [را مي گويم] كه صاحب ‏كارخانه مهرام است و تمام كارخانه‌هاي سرايه‌گذاري بانك ملت و سرمايه‌گذاري‌هاي بانك صادرات و چه و چه. ‏واگذار شد به آنها و رفت، چند ميليارد هم زدند به جيب و رفتند. اين كه عرض كردم لاستيك دنا، مال آقاي يزدي ‏بود - آقاي محمد يزدي رئيس قوه قضاييه - در زمان رياستش و آقاي محمدعلي شرعي نماينده خبرگان استان قم.‏مجددا آقاي يزدي برمي‌دارد مي نويسد كه جناب آقاي فروزش، حميد ما بيكار است! ترتيبي اتخاذ فرماييد كه از ‏جنگل‌هاي شمال جهت صادرات چوب بهره‌مند گردد. آقاي حميد يزدي، پسر آقاي يزدي، مديركل حوزه رياست قوه ‏قضاييه بود در آن مقطع. و متأسفانه جنگل‌هاي شمال را [اين طوري] به تاراج بردند و رفتند. يعني طوري شده بود ‏كه در اين پرونده من ديدم كه يكسري مردم بيچاره شمال كه حق قانوني‌شان بود، و به اندازه هيزمشان و به اندازه ‏مصرفشان چوب انبار كرده بودند، يا شايد يك خورده بيشتر مصرف كرده بودند يا حتي برده بودند و فروخته بودند ‏يا انبار كرده بودند يا هرچي، [آنها را] گرفته بودند بازداشت و پاسگاه و بگيرد و بنند، كه خانواده شهدا ريخته ‏بودند جلوي زندان. علت آنكه اين پرونده هم ثبت شده بود، اين بود كه كسي به اينها را گفته بود كه آقاي حميد يزدي ‏چطور اينهمه چوب را به تاراج مي‌برد و ما كه يكي دو تا يا چند تا هيزم و چوب برداشت كرده‌ايم، شما ما را به ‏عنوان متهم گرفته‌ايد؟ بعد از آن بود كه ديدند دارد مشكل مي‌شود، آنها را آزاد كردند. اسنادش هست، به موقعش ‏اگر لازم باشد و يك موقع دوستان اطلاعات به ما نگويند كه آقا اسناد محرمانه را چرا به مردم نشان دادي و اينها ‏طبقه‌بندي دارد و چه و چه، اسنادش را هم داريم.‏آقاي يزدي از اين دست كارها در كارهاي قضايي مي‌كند، حالا يك وقتي بر اثر فشار مردم [عقب نشيني هايي ‏صورت مي گيرد] چطوري است فشار مردم؟ اينطوري [که بالا گفتيم]...‏هر كارخانه‌اي ضايعات دارد، ضايعات صنعت خودرو يك چيزي نيست كه بريزند بيرون يا بخواهند بازسازي‌اش ‏كنند. مثلا جك آن شكسته يا درش خط افتاده يا چراغش شكسته يا از اين دست چيزها. اينها را قانون مي‌گويد ‏‏"ماشين‌هاي كارشناسي" است و به صورت صفر كيلومتر طبق مزايده به مردم واگذار مي‌شود [...] ‏ايران خودرو مي‌آيد به دستگاه قضايي اعلام مي‌كند كه ما به همه قاضي‌ها ماشين [کارشناسي] مي‌دهيم، ماشين ‏پرشيا مي‌دهيم و زير قيمت. خب چجوري؟ اين ماشين كارشناسي است، ما هم تشخيص مي‌دهيم كه اينها را 8 ‏تومان، 9 تومان بدهيم. ديديم كه كارخانه ايران خودرو بدون هيچ ضابطه‌اي به قضات قوه قضاييه ماشين پرشيا به ‏نصف قيمت داده، بقيه‌اش را هم به اقساط، خيلي‌ها هم كه ماشين به نامشان شد قسط‌ها را هم نپرداختند. همين بذل و ‏بخشش‌ها باعث شد صداي خيلي‌هاي ديگر در بيايد، از همين نهادها و بنيادها. مثلا "بنياد نهج‌البلاغه"، [که گفتند] ‏‏500 دستگاه به‌اش بدهيد آقا! ديد كه بدش نمي‌آيد، گفت 517 تا ديگر هم بدهيد. بنياد نهج البلاغه كي هست؟ علي ‏اكبر ناطق نوري، حسين دين‌پرور، معزي، عسگراولادي، رفيق دوست... يا مثلا مي‌آيند مي‌دهند به باشگاه ‏پرسپوليس. باشگاه پرسپوليس كيست؟ آقاي عابديني. 2000 دستگاه بهشان بدهيد. بنياد ديگري به نام "همگرايي ‏انديشه"، كيست اين بنياد؟ آقاي فلاحيان، آقاي علم الهدي، آقاي ‏X‏ و ‏Y، تعاوني وزارت كشور، 2000 دستگاه ‏‏[گرفتند آنها هم] ... [يا] صنايع هوافضاي وزارت دفاع، فلان قدر. موشك كروز، فلان قدر. حوصله خواندن ‏همه‌اش را ندارم، يك ليست 30 تايي از اينها هستند كه اين ماشين‌ها را زير قيمت به آنها واگذار كردند. كدام ‏ماشين‌ها؟ ماشين كارشناسي؟ نه، به اسم كارشناسي. شروعش با ماشين كارشناسي وارد شد، بعد ماشين صفر ‏كيلومتر مي‌آوردند مي‌دادند به آقايان، به اسم كارشناسي. جالب است كه آن 9-8 ميليون را هم پول نقد نمي‌گرفتند ‏ها، از دم قسط. باز جالب است بدانيد كه چون اينها هم كار سرشان مي‌شد، دو سه قسط را مي‌دادند و بقيه‌اش را ‏نمي‌دادند.‏‏[اين طور بود که] مردم صدايشان درآمد، چطوري صدايشان درآمد؟ وقتي كه ماشين‌هاي كارشناسي خواستند به ‏مردم بدهند. ماشين‌هاي ديگر را كه به نام كارشناسي داده‌اند و رفته، چطوري به مردم بگويند ما هنوز ماشين ‏كارشناسي داريم[؟] نمي‌توانند بگويند. حالا ماشين كارشناسي و ماشين خراب را به عنوان صفر به مردم ‏مي‌فروشند. حتما براي بعضي از شماها هم اتفاق افتاده كه ماشين صفر خريده‌ايد، اما هنوز راه نيفتاده‌ايد اتفاقي ‏براي ماشين افتاده. نگاه مي‌كنيد مي‌بينيد داخلش چيزي شكسته يا بدنه‌اش آسيب ديده يا خط افتاده، ولي به آنها، ‏رئيس دفتر آقاي ادبي، رئيس اداره فروش ايران خودرو، در بازرسي كل كشور اعتراف كرده بود كه بله، آقاي ‏ادبي ساعت 8 شب به بنده گفته بود كه اين پرشياي صفر را ببر بده به آقاي ‏X‏ معاون سازمان بازرسي كل كشور. ‏بعد صدايم كرده كه يك برف‌پاك‌كن آن را بشكن، به عنوان ماشين كارشناسي مي‌خواهد بدهد ديگر، يك برف‌پاك‌كن ‏نو هم بگذار در ماشينش.‏ببينيد با مردم چطوري بازي مي‌كنند. فساد اقتصادي تا كجا، اينقدر جسارت پيدا مي‌كنند، با مردم بازي مي‌كنند، تا ‏هرجا كه دلشان مي‌خواهد. مردم سر و صدايشان درآمد. حدود هزار و سيصد و خورده‌اي از اين ماشين‌ها – که ‏آدمهايش آدمهايي بودند كه پيگير مطالباتشان بودند - مي‌روند شكايت مي‌كنند كه به بازرسي كل كشور. سازمان ‏بازرسي كل كشور مي‌گويد اهه، اين همان‌هاست كه ما گند زده‌ايم، حالا چكارش كنيم، پرونده را نه مي‌توانيم بازش ‏بكنيم، نه مي‌توانيم ببنديمش و بگوييم به ما ربطي ندارد. نمي‌شود، يكي دو تا نيستند كه، حدود هزار وسيد چهارصد ‏تا آدم ريخته‌اند آنجا. مجبور مي‌شوند كه پرونده را ادامه بدهند. آن كارشناس‌هايي كه وسط كار بودند چيزي بهشان ‏نرسيده بود ديگر، نمي‌دانستند كه قصه چيست. آنها پرونده را ادامه مي‌دهند و مي‌روند جلو و نهايتا به جايي ‏مي‌رسد كه همه مسائل رو مي‌شود. تا به جايي مي‌رسند كه پرونده ماستمالي مي‌شود و مي‌رود.‏من در مقابل شهيد باكري ها و شهيد همت‌ها و شهيد زين‌الدين‌ها و... مجبورم، نمي‌توانم سكوت كنم. [تشويق ‏حضار] آنها رفقاي من بودند... به ما مي‌‌گفتند راه شهدا را ادامه دهيد، امام را هوايش را داشته باشيد، نگذاريد امام ‏تنها شود. ما چطوري مي‌توانيم اينها را ببينيم و ساكت باشيم؟بخواهم وقت شما را با اين موارد بگيرم، زياد است. مثلا معدن ذغال سنگ طبس، دوازده تا از معادن در استان ‏خراسان توسط آقاي واعظ طبسي. پرونده المكاسب مال پسر آقاي واعظ طبسي [است].‏اينها همان‌طور كه جناب آقاي احمدي نژاد گفتند در طول 16 سال گذشته، البته نمي‌خواهم بگويم در آن 10 سال ‏اول نبوده، چون شواهد نشان مي‌دهد كه آن موقع هم اتفاقاتي افتاده، ولي عمده اتفاقات در 16 سال دولت آقاي ‏هاشمي و خاتمي بوده، و آقاي احمدي نژاد گفتند اينها در اين 16 شانزده سال يك شبكه مافيايي فاميلي ايجاد كرده‌اند ‏و تنيده‌اند در هم، كه پاره كردن اين شبكه مفاسد خيلي سخت شده است.‏از هر زاويه اي بخواهيم به مفاسد اقتصادي بنگريم مصيبت بيشتري را خواهيم ديد. اما رئيس جمهور در برخورد ‏با مفاسد اقتصادي با هيچ كس تعارف ندارد. وقتي گزارش‌هايي مبني بر تخلف برادر ريس جمهور به عنوان ‏بازرس ويژه به رئيس جمهور مي رسد، احمدي نژاد فوراً او را بركنار مي‌كند كه بعداً مشخص مي‌شود اين ‏گزارش‌ها بي‌پايه و اساس بوده است، كه اين اقدام رئيس‌جمهور مي تواند امتياز بزرگي براي ملت ايران باشد.‏احمدي نژاد مي خواهد دست مفاسد اقتصادي را از امكانات دولتي كوتاه كند. در حال حاضر دولت به تنهايي به ‏مبارزه مفاسد اقتصادي برخاسته و هيچ كس دولت را حمايت نمي كند.‏در پرونده قاچاق كالا از فرودگاه پيام، قاچاقچي بزرگ فرودگاه پيام هزار و صد پرونده قاچاق كالا دارد، اما هنوز ‏موفق به بازداشتش نمي‌شويم، چرا كه تحت‌الحمايه آقاي ناطق نوري است. در مورد سلطان شكر و مافياي شكر هم ‏بايد بگويم كه آقاي مدلل، داماد يكي از علماي بزرگ بوده است. مدلل با همكاري شخصي به نام محمدرضا يوسفي ‏اقدام به اين كار مي‌كردند كه پس از رو شدن فعاليتشان حاضر شده بودند 700 ميليارد تومان براي مختومه شدن ‏اين پرونده بپردازند.‏در مورد قاچاق سيگار، اساسا توليد و قاچاق سيگار توليد توتون ايران را فلج كرده و كارگران اين كارخانه‌ها را ‏بيكار كرده. ‏‏[در پاسخ به سؤالي درباره سقوط هواپيماي شهيد كاظمي] اين پرونده را من بررسي نكرده‌ام، اما طبق آنچه از ‏شواهد پيداست، مي‌توان ماجرا را عمدي داشت و دست يكي از سران وقت سپاه در آن دخيل بود. ما دو سقوط ‏هواپيما داشتيم. يكي شهيد كاظمي و ديگري شهيد دادمان. در مورد دادمان ماجرا عمدي بود، پرونده‌اي هزار ‏صفحه‌اي اين را مي‌گويد.‏البته تصادف و كشته شدن كريمي وزير دادگستري سابق يك حادثه طبيعي بود. كريمي از جمله كساني بود كه در ‏مبارزه با مفاسد جدي بود اما در بعضي موارد خيلي زياده‌روي مي‌كرد، به طوري كه در قضيه خاك سرخ جزيره ‏هرمز بدون دليل معدن را متوقف كرد به خاطر اينكه اعلام كردند اين معدن وابسته به آيت الله خزعلي است كه ‏مشخص شد چنين چيزي در كار نيست.‏درباره مفاسد اقتصادي آقاي هاشمي رفسنجاني و خانواده‌اش هم، آن قدر مفاسد اقتصادي اين خانواده زياد است كه ‏اصلاً قابل گفتن نيست. اما يكي از مفاسد اقتصادي اين خانواده كه ميلياردها دلار [بوده] از محل عدم پرداخت ‏عوارض به دولت [بوده و] پول را بالا كشيدند، واردات خودروي دِوو بود. يك سوم جزيره كيش، پارك جنگلي در ‏شمال [؟] را هم بايد از ديگر مفاسد اقتصادي خانواده هاشمي بيان كرد.‏در حال حاضر اسطبل اسب هاي دختر هاشمي فقط روزي 100 هزار تومان پول هندوانه‌هايي است كه براي ‏اسب‌ها مي ريزند. شركت نفتي اين خانواده به همراه عمه خانم يعني خواهر هاشمي در كانادا هم كه ديگر قابل ‏گفتن نيست.‏پسر وسطي هاشمي به نام مهدي كه در سازمان مديريت بهينه سوخت مديريت مي‌كرد، با استخدام زيباترين ‏دختران از آنها چه سوء استفاده‌هايي كه نمي‌كرد و بعداً كه فيلم از اتاق او كشف شد عمق كثيف‌كاري‌هاي او ‏مشخص شد

مجلس یا طویله

عصرایران-بعد از بازداشت چند روزه یکی از نمایندگان مجلس هفتم به اتهام اخلاقی، خبرنگار عصرایران از بازداشت یکی دیگر از نمایندگان مجلس هفتم به همین اتهام خبردار شد. به گزارش خبرنگار عصر ایران دادسرای عمومی وانقلاب تهران در بخش بازپرسی کارکنان دولت یکی دیگر از نمایندگان دوره هفتم مجلس شورای اسلامی را که به علت مسائل سوء اخلاقی تحت تعقیب بود پس از رسیدگی و احراز اتهامات وارده بازداشت کرد . بر اساس این خبر این نماینده سابق هم اکنون با صدور قرار در زندان اوین به سر می برد. خبرهای خبرنگار عصرایران حاکیست این نماینده دوره هفتم مجلس که در انتخابات اخیر رد صلاحیت شده است علاوه بر مسائل اخلاقی به تخریب و تیراندازی غیرمجاز با اسلحه، حمله مسلحانه به شاکیان خود و درگیری و ضرب و شتم متهم است. گفتنی است چندی قبل نیز یکی از نمایندگان در اخرین روز کاری مجلس هفتم به اتهامات اخلاقی بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود.

اتهام سوء استفاده اقتصادی عباس پاليزدار


خبرنامه گويا - عباس پاليزدار دبير هيات تحقيق و تفحص از قوه قضاييه که چندی پيش در سخنانی در دانشگاه همدان و شيراز از فساد اقتصادی بسياری از سران نظام سخن گفت به نوشته خبرگزاری فارس بازداشت شد. به نوشته فارس وی به اتهام مسائل مالی و نشر اکاذيب و تشويش اذهان عمومی به دادسرا فراخوانده شده است. پاليزدار در سخنانی گفته بود: "چرا ما نمی توانيم با مفاسد اقتصادی برخورد کنيم چون سران بزرگ مملکت در اين رابطه دخيل هستند." از قرار معلوم اصلی ترين اتهام پاليزدار افشای نام گروهی از مسئولين جمهوری اسلامی به عنوان "مفسدين اقتصادی" است؛ کسانی چون محمد يزدی (عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان، دبير جامعه مدرسين حوزه ‏علميه قم و رئيس سابق قوه قضاييه)، محمد امامی کاشانی (عضو شورای ‏نگهبان و امام‌جمعه تهران)، علی‌اکبر ناطق نوری (رييس بازرسی ويژه دفتر رهبری و عضو مجمع تشخيص مصلحت ‏نظام)، واعظ طبسی (توليت آستان قدس رضوی) به همراه فرزندش ناصر واعظ طبسی، معزی (معاون رئيس دفتر رهبری)، حبيب الله ‏عسگراولادی (دبيرکل موتلفه اسلامی)، محسن رفيقدوست (رييس سابق بنياد مستضعفان) و فرزندان هاشمی رفسنجانی.

خبرگزاری فارس:

بر اساس شکايت مدعی العموم اتهامات پاليزدار متعدد بوده و شامل عناوين مجرمانه‌ای از قبيل نشر اکاذيب، تشويش اذهان عمومی و ... است. تحقيقات اوليه توسط بازپرس پرونده صبح امروز انجام شد علاوه بر مدعی العموم، بانک ملت نيز به دليل عدم بازپرداخت اقساط تسهيلات شش ميليارد تومانی که وی از اين بانک دريافت کرده از شاکيان پرونده پاليزدار است. عباس پاليزدار که اتهام سوء استفاده اقتصادی وی در حال پيگيری در نهادهای نظارتی می باشد، اخيرا با حضور در برخی مجامع و با فرافکنی و دروغ پردازی، اتهاماتی را متوجه برخی شخصيت های نظام نموده است.

اظهارات غير واقعی پاليزدار و گفتگوهای او با رسانه های بيگانه همچون صدای آمريکا و راديو فردا (وابسته به سازمان سيا) و بنگاه سخن پراکنی "بی بی سی" زمينه فشار و جنگ روانی عليه برخی مسئولان را فراهم کرده است. عباس پاليزدار که اتهاماتش در حال پيگيری است برای اينکه سخنانش را موجه جلوه دهد، اقدام به جعل عناوينی همچون عضو ستاد انتخاباتی احمدی نژاد، دبير کميته تحقيق و تفحص مجلس و معاون مرکز پژوهش های مجلس کرده است. در همين ارتباط مسعود زريبافان دبير سابق دولت در گفتگو با فارس گفت: پاليزدار هيچ نسبتی با دولت نهم ندارد و عضويتی در ستادهای انتخاباتی دکتر احمدی نژاد و رايحه خوش خدمت نداشته و مواضع افراد بازی خورده را نبايد به حساب دولت گذاشت. مهرداد بذرپاش رئيس ائتلاف رايحه خوش خدمت نيز در گفتگو با فارس، نسبت دادن فردی به نام پاليزدار به اين ائتلاف توسط برخی رسانه‌ها را‌ شيطنتی برای ايجاد فتنه ارزيابی کرده است. حسن کامران مسئول هيات تحقيق و تفحص از قوه قضائيه نيز انتساب پاليزدار که خود را دبير اين هيات معرفی کرده، کذب محض دانسته است. همچنين مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی هم نيز وجود چنين فردی به عنوان معاون در اين مرکز را رد کرده است که نشان از جعل عنوان دارد.

خبرگزاری انتخاب :

خبرنگار سرويس سياسی خبرگزاری «انتخاب»، به نقل از يک منبع مطلع گزارش داد: پاليزدار رئيس امور زيربنايی مرکز پژوهش‌های مجلس ارتباط ويژه ای با احمد توکلی رييس اين مرکز دارد.

ماتاموروس، مکزیک. برخورد یک خودرو با دوچرخه‌سواران یک کشته و 14 زخمی برجا گذاشت.

افزوده شدن ۱۰ مناسبت جديد به تقويم کشور

به گزارش خبرنگار مهر منصور واعظی دبير شورای فرهنگ عمومی کشور از افزوده شدن ۱۰ مناسبت جديد به مناسبت های مندرج در تقويم رسمی کشوربه شرح زیرخبرداد:
۱- سوم ارديبهشت همزمان با زادروز شيخ بهايی که يکی از ابعاد وجودی او در معماری تبلور پيدا کرده، به نام روز معماری نامگذاری شد. پيش از اين ما روزی به نام مهندسی داشتيم که پنجم اسفند بود که با حذف اين روز، روز جديدی به تقويم آمد. ۲- روز ۱۷ خرداد به روز بزرگداشت حاج ملا هادی سبزواری ناميده شد ۳- اول آذر روزی که قانون بورس کشور به تصويب رسيد، به نام روز بورس يا بازار سرمايه نامگذاری شد. ۴- روز ۲۰ فروردين شهادت مرتضی آوينی به روز هنر اسلامی نامگذاری شد. ۵- روز ۲۲ ارديبهشت زادروز شيخ مرتضی انصاری به نام روز فقه و زندگی ناميده شد. ۶- اول ذی حجه روز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (ع) به نام روز ازدواج نامگذاری شد. ۷- روز ششم مرداد به جای دو روز مستقلی که قبلاً با عنوان های کارآفرينی و آموزش های فنی و حرفه ای بود، به همين نام و در يک روز گرد آمد. ۸- روز ۳۰ آذر که شب آن طولانی ترين شب سال است به نام شب يلدا نامگذاری شد. ۹- روز ۱۸ اسفند که روز تاسيس کانون های فرهنگی هنری مساجد است به نام روز مسجد ناميده شد. ۱۰- روز چهارم مرداد که اولين نماز جمعه کشور برگزار شد به نام روز نماز جمعه ناميده شد. ۱۱- روز ۱۳ شهريور سالروز بزرگداشت ابوريحان بيرونی هم به نام روز مردم شناسی نامگذاری شد.

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه

میان ماه من تا ماه گردون...

نوری زاده:
شنبه 31 مه تا دوشنبه 2 ژوئن
1 ـ سرانجام معلوم شد آقای ایهود اولمرت رهبر حزب کدیمان و نخست وزیر دولت ائتلافی اسرائیل 9 سال پیش 150 هزار دلار از دوست یهودی آمریکائی خود «موریس تالانسکی» دریافت کرده تا در مبارزات انتخاباتی خود و انتقال از شهرداری بیت‌المقدس به پارلمان و کابینه، از این پول استفاده کند. بی‌آبرو کردن اولمرت آن هم درست در زمانی که او گرم گفتگوهای پنهان با سوریه جهت بستن پیمان صلح با رژیم بشارالاسد از یک سو و حزب‌الله جهت مبادله دو سرباز اسیر اسرائیلی با تعدادی از زندانیان لبنانی از سوی دیگر بود، مساله ساده‌ای نیست، در واقع تاریخ معاصر اسرائیل گواه صادقی است بر اینکه هر بار دولتمردی، جرأت آن پیدا می‌کند صلح را به عنوان یک استراتژی جدی، مد نظر قرار دهد دستهای پیدا و پنهانی بی‌آبرویش کرده است. در این زمینه به یاد داریم که اسحاق رابین دولتمردی که در عرصه جنگ به بالاترین و والاترین جایگاه رسیده بود، با این اتهام که همسرش از یک دوست آمریکائی 2500 دلار هدیه گرفته ناچار به کناره‌گیری شد و چند سالی طول کشید تا بار دیگر به صحنه بازگشت. در ایران رژیم تصویری از اسرائیل ارائه می‌دهد که تماماً سیاهی است. در نگاه رژیم عده‌ای یهودی مهاجر اروپائی سرزمین فلسطین را اشغال کرده‌اند و از بامداد تا شام مشغول جنایت، فساد، شکنجه و توطئه هستند. به گمان من برای شناختن اسرائیل بیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که اسرائیل با همه عیب‌ها و ایرادها، یک دمکراسی است که در آن رسانه‌ها آزادند، دستگاه قضائی استقلال کامل دارد، و اعضای پارلمان بدون نظارت شورای نگهبان با رأی مردم انتخاب می‌شوند و در برابر مردم مسئول و جوابگو هستند. مقایسه‌ای مختصر بین جمهوری ولایت فقیه و اسرائیل، آشکار می‌کند کدامیک راست می‌گویند و دولتهایشان با شفافیت عمل می‌کنند.2500 دلار هدیه از یک دوست به همسر رابین او را که در اوج قدرت و محبوبیت بود از کرسی قدرت به زیر کشید و هدیه 150 هزار دلاری آقای تالانسکی می‌رود که نقطه پایان بر کتاب زندگی سیاسی ایهود اولمرت بگذارد.در ایران اما آقای مهدی کروبی بیش از نیم میلیارد دلار از شهرام جزایری (که اخیراً به زندانی سنگین و پرداخت بالاترین مبلغ جریمه در تاریخ دادگستری نوین ایران و البته 29 ساله بازگشت به عصر حجر، محکوم شده است) پول گرفت و وقتی از او سؤال کردند که چرا گرفته است گفت ما آخوندها یک عمر از مردم پول گرفته‌ایم. او داد، ما هم گرفتیم. سید هادی خامنه‌ای اخوی رهبر نیز که همراه 54 نماینده دیگر مجلس رشوه‌های کلان از جزایری گرفته بود یادآور شد برای انتشار روزنامه‌اش ناچار به قبول این هدیه کلان شده است. مافیای هفت‌سری که امروز در جمهوری ولایت فقیه همه معاملات را در چنگ دارد، رشوه‌گیری و فساد را دو اصل اساسی حکومت کردن و قدرت داشتن می‌داند. بنابراین عین خیال رژیم نیست که فاطمه خانم کروبی وقتی بخش پزشکی بنیاد شهید را زیر نظر داشت چه نوع معاملات خرید دارو ـ آن هم در زمان جنگ ـ انجام داده و نصیبش از این معاملات چه بوده است. رئیس جمهوری پیشین اسرائیل آقای موشه قصاب با شکایت منشی‌اش نسبت به دست درازی‌های جنسی او، حقاً که بی‌آبرو شد و سرانجام نیز با خفت هفته‌های پایانی ریاست جمهوری را سر کرد. در مملکت ولایت فقیه اما اگر شیر از پستان ولایت نوشیده باشی، می‌توانی دست به هر فسق و فجور و فسادی بزنی، در مقام فرمانده نیروی انتظامی پایتخت، با هفت زن برهنه در حال رکوع و سجود با منقل و ویسکی و کوکائین دستگیر شوی و یک ساعت بعد به دستور رفیق شادخواریهایت سعید مرتضوی آزاد شوی. بله، می‌توانی حاج سلمان (سردار سلمان خدادادی فرمانده سپاه منطقه ملکان و نماینده این شهر در مجلس هشتم) باشی، به دو دختر باکره از خانواده‌ای محروم تجاوز کنی، زنی شوهردار را با شوهر معتاد، با تهدید به اینکه شوهرت را به جرم قاچاق سی سال زندانی می‌کنم، به تسلیم و تمکین واداری و بعد که این زن شوهردار حامله شد او را نزد یک قابله دهاتی بفرستی که به جانش بیفتد و زن بدبخت تا پای مرگ برود. بعد هم وقتی بر اثر شکایت دستگیرت می‌کنند به یاری حداد عادل و سعید مرتضوی و سردار جعفری فرمانده سابقت یک شبه آزاد می‌شوی و برای ادای وظیفه نمایندگی به دارالشورای اسلامی باز می‌گردی.تفاوت اسرائیل صهیونیست با جمهوری اسلامی ناب انقلابی محمدی در همین مسائل است

چه باید کرد ؟

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار اکنون که این نامه را می خوانید، بیش از ۷۵ ساعت از اعتصاب غذای ۷۲ دانشجوی دختر و پسر دانشگاه تربیت معلم تهران پردیس کرج می گدرد . اما واقعیت این است که از دو روز قبل از اعتصاب غذای رسمی دانشجویان تربیت معلم غذای گرم نخورده اند و نخواهند خورد. با اینکه در تعطیلات به سر می بریم، تعطیلاتی که پیش از امتحانات بر دانشگاه خیمه زده است، با این حال هرگاه که تریبون آزادی برگزار می شود بیش از ۱۵۰۰ دانشجو برای گفت و شنود در این جلسات حضور پیدا می کنند. در این حال مسئولین دانشگاه لحظه به لحظه به فشار خود بر دانشجویان متحصن می افزایند گویا در خیال خام خویش اینگونه می پندارند که با این اعمال فشار می توانند عزم ما را سست کنند. بی شک فشار هایی همچون تهدید و ارعاب خانواده ی دانشجویان متحصن، قطع آب، ایجاد اختلال در تلفن همراه، قطع اینترنت دانشگاه، زندانی کردن دانشجویان در محل تحصن، افزودن نیروهای ناشناس در لباس حراست، ممانعت از بردن دانشجویانی که از لحاظ جسمانی بسیار تضعیف شده اند به بیمارستان و تزریق داروی دیازپام به دانشجویان ضعیف شده برای سست کردن و خواب آلودگی دانشجویان و غیره و غیره، که عکس و فیلم همه ی این موارد موجود است - ولی به دلیل محدودیت های موجود ما امکان انتشار آنها را هنوز پیدا نکرده ایم – بدور از شرافت انسانی است و کسانی هم که در برابر این حوادث سکوت اختیار می کنند در پیشگاه خدا باید سکوت بشکنند و جواب پس دهند. در ذهن تک تک این دانشجویان سوالی بزرگ وجود دارد که سنگینی آن از سنگینی اعتصاب غذا و فشار های وارده بیشتر است. در سرزمینی که مردمان آن داعیه دار هم دردی، همراهی و نوع دوستی هستند چگونه اینگونه نسبت به ۷۲ نفر از فرزندان این مرزو بوم که برای استیفای حقوق پایمال شده ی شان دچار ضعف جسمی هستند بی تفاوت هستند؟ قطعا سعدی شاعر بزرگ ایرانیان اگر چنین روزی را می دید هیچگاه چنین شعری را که نماد فرهنگ والای ایرانیان بوده است را نمی سرود. ما دانشجویان متحصن تربیت معلم تهران به صراحت اعلام می کنیم که قوت روحی مان از ضعف جسمی مان پیشی جسته است و جان می دهیم، حق می گیریم و در این راه جز به خدا و اراده ی دانشجویان به کسی امید نداریم. اما از شما مردم عزیز و پاکدل و نمایندگان با وجدان مجلس شورای اسلامی و دانشجویان متعهد و قشر همدرد تقاضا داریم که مانع فاجعه فرهنگی به اسم بی مسئولیتی و بی تفاوتی نسبت به انسان ها در این مرز و بوم شوید که همانا درد واقعی که ما دانشجویان متحصن را آزار می دهد همین درد نوظهور فرهنگی است. دانشجویان متحصن دانشگاه تربیت معلم تهران

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

راه آینده بسته شد

گویا نیوز
به دنبال شکايت بخش مطبوعات وزارت ارشاد به دادسرای کارکنان دولت، پرونده مجله راه آينده در شعبه ۶ بازپرسی دادسرای کارکنان دولت طرح شد و با احضار سردبير مجله، حکم لغو مجوز مجله به وی ابلاغ شد. آخرين شماره مجله (شماره ۹) ، ويژه نامه روز معلم و کارگر، قرار بود هفته آينده منتشر شود.

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

پايانی بر پايان اصلاح طلبی دوم خردادی، علی افشاری

مقاله نوشته شده توسط علی افشاری که در سایت گویا نیوز منتشر شده خواندنی است ، سری به آن بزنید. اگرچه عنوان انتخابی آن که از متن مقاله است معنایی متفاوت با منظور نویسنده دارد و اصولا از جملات معنا گریز است !!!
به نظرم معنایش « آغاز اصلاح طلبی دوم خردادی » باشد در حالیکه منظورش تاکید بر « پایان اصلاح طلبی دوم خردادی » است .

درآمد نفتي کشور به 8/78 ميليارد دلار رسيد






اعتماد: افزايش بي سابقه قيمت نفت پس از آغاز سال 2008 ميلادي سبب افزايش درآمدهاي نفتي ايران شده است. مدير امور بين الملل شرکت ملي نفت ميزان اين درآمدها را اين گونه عنوان مي کند؛ بر مبناي آمار و محاسبات کنوني، کشور در سال گذشته از محل فروش نفت خام و فرآورده هاي نفتي حدود 8/78 ميليارد دلار کسب درآمد کرده است. حجت الله غنيمي فرد ميانگين قيمت فروش نفت خام ايران در ماه جاري ميلادي را 5/98 دلار براي هر بشکه اعلام مي کند؛ در 13 روز اول ماه آوريل (13 تا 25 فروردين) سال جاري، به طور ميانگين هر بشکه نفت خام ايران به قيمت حدود 5/98 دلار فروش رفته است. غنيمي فرد درباره ميانگين قيمت فروش نفت خام ايران در اسفندماه سال گذشته نيز تصريح مي کند ميزان درآمدهاي نفتي ايران در اسفندماه گذشته حدود 5/89 دلار براي هر بشکه بوده است. وي در گفت وگو با شانا درآمد فروش نفت خام ايران در سال گذشته را حدود 70 ميليارد دلار و درآمد حاصل از فروش فرآورده هاي نفتي را 8/8 ميليارد دلار اعلام کرد. همچنين به گزارش فارس، در سال 85 مجموع درآمدهاي نفتي کشور از محل فروش نفت خام و فرآورده نفتي، 60 ميليارد دلار بوده است. کل درآمد کشور از محل صادرات نفت خام در سال 85 حدود 15/51 ميليارد دلار بوده است. بر اين اساس مجموع درآمدهاي ناشي از فروش و صادرات نفت خام و فرآورده در سال 85 حدود 60 ميليارد دلار مي شود. بنابر اين گزارش در سال 85 کشور از محل فروش فرآورده هاي نفتي حدود 7/8 ميليارد دلار کسب درآمد کرده است. اين گزارش حاکي است؛ بر اساس گزارش مشترک بانک مرکزي و شرکت ملي نفت ايران، درآمد صادرات نفت خام، فرآورده هاي نفتي و ميعانات گازي کشور در سال 84 نيز بيش از 45 ميليارد و 615 ميليون دلار بوده است. درآمد نفتي کشور در سال گذشته در مقايسه با سال 85 رشدي حدود 31 درصد را نشان مي دهد.

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

احمد زیرک زاده

فکر مبکنم مقاله زیر را از سایت گویا گرفته باشم . نویسنده محترمش را هم فراموش کردم.
مهندس احمد زيرک زاده در روز ۱۵ اسفند ۱۲۸۶ (۵ مارس ۱۹۰۸) در تهران به دنيا آمد. او تحصيلات دوره ابتدائی خود را در مدرسه مبارکه بختياری شهر کرد و دوره دبيرستان خود را در اصفهان آغاز کرد و سال آخر دبيرستان را در مدسه دارالفنون تهران به پايان رساند. وی درمهرماه ۱۳۰۵ برای تحصيل به فرانسه رفت و دوره سه ساله رياصيات عاليه دانشگاه پلی تکنيک پاريس را به پايان رساند. ارزش تحصيلات وی در رشته مهندسی ماشين معادل با دکترا شناخته شد. او هنگامی که ۱۵ ساله بود به حزب ايران پيوست و بعدها يکی از پايه گذاران حزب ايران و رهبران نهضت ملی شد و در ايجاد جبهه ملی و پشتيبانی از حکومت دکتر محمد مصدق شرکت داشت. وی در سال ۱۳۳۰ در کابينه دکتر مصدق معاون کل وزارت اقتصاد گرديد و در تاريخ چهارم اسفند همان سال به نمايندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی انتخاب گرديد. مهندس احمد زيرک زاده در ۳ شهريور ۱۳۷۲ در گذشت. آنچه در زير ميآيد از کتاب خاطرات اوست که تحت عنوان "پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنائی" به کوشش دکتر ابوالحسن ضياظريفی و دکتر خسرو سعيدی توسط انتشارات نيلوفر به چاپ رسيده است.
کتاب خاطرات مهندس زيرک زاده معرف تاريخ و فلسفه نهضت ملی است. او از تکان های شديدی که نهضت مشروطيت به فرهنگ و زندگی مردم ايران داده بود آغاز می کند و مينويسد: "حرکت به اندازه ای شديد بود که امواج ضعيف و فرسوده آن باز هم سال ها بعد از خاموشی هسته مرکزی هنوز صدها کيومتر دورتر از مرکز جنبش، اثرات تکان دهنده و تحول انگيزی دارد"(ص ۳۰). "نه تنها من بلکه هر بچه ايرانی به مجردی که حرف زدن ياد می گرفت با اسم باقرخان و ستارخان آشنا می شد. اولين درسی که در مدرسه به او می دادند شرح انجمنها، کميته ها، قرائت خانه ها و کتابخانه هائی بود که با خون دل مردم ايران تهيه می گرديد و مبارزات و اقدامات رجل و سرداران مشروطيت سرلوحه تمام کتابهای درسی مدارس بود"(ص ۳۱).
مهندس زيرک زاده، متفکر دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت است. مطالعه کتاب او انسان را در افکار دموکراتيک، عدالت خواهانه، بشر دوستانه و ميهن پرستانه يک مبارز ملی در جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق فرو ميبرد. وی با دقت به ترسيم نظرگاه ها، افکار و سياست های مليون در اين جنبش و فعاليت های سياسی مبارزين ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد ميپردازد. کتاب ارزنده و آموزنده او انسان را با استدلالاتی از ديد يک فعال سياسی ملی، تشکيلاتی و حزبی آشنا ميکند. او از اين ديد به تحليل نقاط قدرت و ضعف های جنبش ملی می پردازد و در پرتو بر رسی های خود تحولات عمده آن دوران را قابل درک و توضيح می کند.
مهم ترين و برجسته ترين بخش کتاب خاطرات مهندس زيرک زاده به نظر صاحب اين قلم بحث وی در باره دموکراسی و تحزب است. او در فصل نهم اين کتاب تحت عنوان "دموکراسی بدون حزب همان استبداد است" می نويسد:
"آنچه رژيم استبدادی را از رژيم دموکراتيک متمايز ميسازد، «وضعيت» قدرت قوه مجريه است. در حکومت استبدادی قوه مجريه قدرت را متعلق به خود می داند (حتی در بعضی موارد ملت را متعلق به خود می داند) و آن را صرف انجام تمايلات، آرزوها و منافع خود می نمايد. در حکومت دموکراسی قدرت متعلق به ملت است، از ملت برخاسته و با اراده ملت در اختيار قوه مجريه گذارده شده تا صرف انجام تمايلات، آرزوها و منافع ملت گردد"(ص ۳۷۷).
"اگر رژيم دموکراتيک است، يعنی اگر قدرت متعلق به ملت بوده و خود ملت آن را در اختيار قوه مجريه گذارده است طبيعی ترين وسيله همان مراقبت دائم ملت است. آن که قدرت می بخشد اگر می خواهد مطابق منافعش عمل شود بايد خود مراقب باشد. حکومت دموکراتيک به معنای حقيقی فقط در بين ملتهائی حکمفرماست که قوه مجريه را دائما تحت کنترل و مراقبت خود دارند. آنجا که چنين مراقبتی نيست، آنجا حکومت دموکراتيک نمی تواند وجود داشته باشد ... اگر عمل مراقبت از طرف ملت انجام نگيرد، مجلس به طرف قطب جذاب کشيده ميشود و بزودی خود يکی از ابزار استبداد قوه مجريه ميگردد... مراقبت دائمی افراد ملت فقط از راه حزب ميسر است ... حزب است که تشکيلات دائم آن در گوشه و کنار مملکت هميشه مشغول کار است و مردم در حوزه های حزبی مراقبت دائمی خود را عملی می سازند و از راه سلسله مراتب اين مراقبت به مجلس کشيده شده و در آنجا عمل ميکند. دموکراسی بدون حزب يک اسکلت بی جان است و اگر به وضع مملکت خود ما توجه نمائيد، می فهميد چرا تمام ظواهر و تشکيلات دموکراتيک موجود است جز آنچه که به دموکراسی حقيقت می بخشد. ... آن که دموکراسی می خواهد بايد رنج تشکل و تحزب را قبول کند"(ص ۳۷۸).
مهندس زيرک زاده سپس به بررسی مشکلات تحزب می پردازد. به نظر او اين مشکلات عبارتند از:
۱ – قهرمان پرستی. به نظر او اين فکر قديمی که از تاريخ چند هزارساله بشر سرچشمه ميگيرد در مغز عده زيادی از مردم جهان رسوخ کرده است و حتی گاهی بدون آنکه وجدان خود آگاه متوجه باشد از آن پيروی ميشود. اهميت فرد باقدرت نابغه را عده ای از مردم بالاتر از هر چيز می دانند. ... عده ای خود را برتر از ديگران می دانند و قهرمان نجات دهنده تصور می کنند و بنابراين يا به حزب معتقد نيستند يا حزب را آلت بی اراده انجام نظريات خود می دانند. در هر دو صورت قادر به فعاليت حزبی نميباشند ... عده ای هم که خود داعيه قهرمانی نداشته و خود را بالاتر از ديگران نميشناسند باز هم به همين مرض قهرمان پرستی از فعاليت حزبی باز خواهند ماند. چه اينان قدرت و همه چيز را از رهبر و قوه مجريه حزب می خواهند. ... بزودی رهبران و سران حزب را که مسلما نميتوانند آن طوری که آنها می خواهند باشند، نالايق و ناتوان دانسته و حزب را ترک می کنند و به صفوف مردم غير حزبی می پيوندند".
۲ – عدم اعتماد به ديگران، "... اعتماد به ديگران شرط لازم برای تجمع و اتحاد آدميان است. متاسفانه نه ميتوان به همه کس اعتماد کرد و نه هر فردی قادر است به ديگران اعتماد کند. ... در هر جمعيتی مردمانی حيله گر، بی وفا و ناپايدار وجود دارند. هر گله ای بز دارد. بی وفائی، ناپايداری، ريا و حيله ديگران فقط مانع تجمع کسانی است که يا ضعيف هستند و يا در نتيجه تنها زيستن و با ديگران معاشرت نکردن به قدرت خود واقف نميباشند. فوايد اتحاد به اندازه ای است که هر انسان عاقلی خطر ناپايداری و حتی خيانت چند نفر را بايد تحمل کند"(ص ۳۷۸). مهندس زيرک زاده در اينجا معيارهائی برای رفتار با آنهائی که بی اعتقادی خود به فعاليت تشکيلاتی يا اصول حزب نشان داده اند ارائه نمی دهد.
۳ – قريحه سياسی، زيرک زاده شرکت در حزب را منوط به داشتن قريحه سياسی ميداند و مينويسد: "يکی از بزرگترين مشکلات در راه دموکراسی همين عدم درک ارتباط مسائل اجتماعی با زندگی افراد است. مردمی که رابطه ای جز رعيت و اربابی، نوکری و مالک الرقابی نمی شناسند توجهی به قوانين و تشکيلات ندارند. اينان وضع خود را طبيعی ميدانند و معتقد هستند که سرنوشت، بخت و طالع و يا قدرتهای آسمانی وضعشان را تعيين کرده است. به عقيده آنها آدم ضعيف را يارای تغييير سرنوشت نيست. ... کسانی که عضو حزب ميشوند دارای قريحه سياسی هستند. اگر تعداد اين قبيل افراد در مملکتی کم باشد، خواهی نخواهی ايجاد احزاب قوی و نيرومند مشکل خواهد بود. سالها فعاليت لازم است تا حزبی نيرومند ايجاد گردد. اختلاف دموکرات های حقيقی با ديگران در اينجاست که با علم به اين مشکلات در پايه گذاری حزب می کوشند"(ص ۳۷۸).
"هيچ دولتی بدون در دست داشتن نيروهای انتظامی نميتواند دوام داشته باشد. چه آنها که نيروی انتظامی را در اختيار دارند بنا بر طبيعت انسانی خود بجای اطاعت از دولت می کوشند خود دولت شوند ... نيروهای انتظامی وقتی در اختيار دولت باقی می مانند که دولت خارج از آنها نيروئی از خود داشته باشد، مانند حمايت مردم که در احزاب مستقل متشکل می باشند. دولت دکتر مصدق فاقد چنين نيروئی بود. دکتر مصدق متکی به مردم بود و کسی نميتواند منکر شود که اکثريت مردم ايران حاضر برای دفاع از دولت او بودند. ولی احساسات پرشور يک توده عظيم از مردم بدون تشکيلات و بدون يک استخوان بندی محکم، نيروئی موثر و قابل اطمينان نيست. نيروئی است که فقط در دنبال يک هيجان بزرگ به جوش و خروش می آيد ولی چون هيجان تمام شد به آرامش بر می گردد. به سطح آب در يک درياچه وسيع می ماند که فقط در موقع وزيدن بادهای شديد، امواج بزرگ و توفانهای عظيم بر پا می کند و چون باد متوقف شد آب سطح آرام خود را دوباره باز می گيرد".
"احساسات مردم وقتی ميتواند يک نيروی موثر باشد که به وسيله احزاب تشکل يافته، افراد در يک چارچوب محکم مرامی به هم پيوسته و حرکتشان در يک زمان و با هم انجام بگيرد و به واسطه تبليغات هيجانها دوام پيدا کند. جبهه ملی که پايگاه اصلی دکتر مصدق شناخته می شد فاقد تشکيلات حزبی بود و در يک قالب معين جای نداشت. احزاب ملی که اعضای رسمی اين جبهه بودند نيروی قابل ملاحظه ای در اختيار نداشتند. در ايران ما گذشته از نقايصی که در حزب ها بود (کمی تحربه، جاه طلبی و گاهی فساد) همواره يک نوع بدبينی «مزمن» نسبت به حزب وجود دارد که بيشتر از خوی تک روی و پرورش خودمحوری ما ايرانيان سرچشمه می گيرد. اين بدبينی تا به امروز مانع شده است که حزب بزرگی برای مدت طولانی به وجود آيد. روزی از آقای دکتر مصدق پرسيدم: چرا به تشکيل حزب اقدامی نمی کنيد؟ جواب دادند که حزب در ايران بی فايده است، چه اگر کوچک باشد کاری از او ساخته نيست و اگر بزرگ باشد اسباب دست خارجی خواهد بود".
"دکتر مصدق در طول عمر سياسی خود حزبهای زيادی ديده و شاهد پيشرفت و شکست آنها بوده است، از اين جهت به حزب بدبين بود و از حزب سازی احتراز می کرد و نمی خواست منتسب به حزبی شناخته شود. به مجردی که نخست وزير شد از شرکت در جلسات جبهه ملی خود داری کرد. به عقيده من، اگر اين مردم هستند که صاحب اين سرزمين بوده و خود را حاکم بر آن می دانند، اگر خواهان حکومت ملی هستند، بايد نيروی لازم را در اختيار دولتشان بگذارند. نيروی مردم در اتحاد آنهاست و اتحاد مردم برای اينکه موثر و بادوام باشد بايد به صورت حزب متجلی گردد. صحيح است که ما تجربيات تلخی از حزب داريم ولی چون راهی جز حزب برای عملی و با دوام کردن حکومت ملی وجود ندارد بنابراين بايد در اين راه همچنان قدم برداريم و اگر از هزار حزب نتيجه بد ديديم باز هم برای بار هزار و يکم حزب تشکيل دهيم"(ص ۳۳۸).

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبه

« اگر آدمیت به این بی دمی است / دمی کو که من عارم از آدمی است » میرزاده عشقی
بهره کشی جنسی از کودکان هم از آن موضوعاتی است که هرآنچه به عنوان ارزش های هزاره سوم باعث افتخار بشر است را مردود می کند . واقعا در کجا ایستاده ایم ؟؟

لغو امتیاز چهار نشریه دیگر در ایران

رادیو زمانه
هیأت نظارت بر مطبوعات وزارت ارشاد مجوز چهار نشریه دیگر را لغو کرد تا تعداد نشریاتی که از سوی این هیأت در یک‌سال اخیر لغو مجوز شده‌‌اند، به ۱۸ نشریه برسد.
به‌گزارش خبرگزاری فارس، مهم‌ترین علت اصلی لغو مجوز نشریات «صبح ورزش»، «ایمن گستر»، «گزیده پژوهش‌های جهان» و «لاله»، «انتشار نامنظم» اعلام شده است.
پیش‌تر روزنامه‌ها و نشریاتی همچون: شرق، هم‌میهن، آریا، زنان، مدرسه، دنیای تصویر، هفت، بازنگری، تلاش، صبح زندگی، به سوی افتخار، ندای ایران، شوکا و هاوار از سوی هیأت نظارت بر مطبوعات لغو مجوز شده بودند.
---
تعطیلی نشریات را به محضر مبارک ولی عصر ( عج ) و نایب برحقش تبریک گفته ونابودی هر چیز نوشتنی و خواندنی ، خصوصا آنچه به قوه زایده تفکر مربوط است را از خداوند منان خواستاریم . آمین یا رب العالمین . اینترنت را فراموش کرده بودم . اینترنت را هم به همچنین .

۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی

دست خود زجان شستم از برای آزادی

شيخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار

چون بقای خود بيند در فنای آزادی

فرّخی زجان و دل می کند در اين محفل

دل نثار استقلال، جان فدای آزادی

«فرّخی يزدی»

اصطلاحات میان تهی


از دیگر بدی های اصلاح طلبان وطنی ، یکی هم اینست که اصطلاح « اصلاح طلبی » را چنان برای خودشان ، در ذهن بیشتر مردم ، مصادره کرده اند که به محض اینکه بخواهی این « افراد » را از حوزه عمل و اندیشه سیاسی ات کنار بگذاری ، متهم می شوی به اینکه طرفدار روش های خشونت آمیزی ، به دنبال انقلاب هستی ... و هزار استدلال تکراری در نفی خشونت و تکرار تجربه انقلاب.

ولی فکر نمی کنم تصور کردن اینکه اصلاح طلب بودن به معنی یاران خاتمی و کروبی بودن نیست ، چندان مشکل باشد. اصلاح طلب بودن به معنی شرکت در هر مراسمی به اسم انتخابات با هر شرایطی نیست و غیر از خاتمی و کروبی و ... اصلاح طلبان دیگری هم وجود دارند که خواهان اصلاحات بنیادی و زیربنایی هستند ، ولی نه باروش های انقلابی و دفعی .( که مشکل فقط حکومت نیست که فرهنگ حاکم است . خود « ما » نیز تقصیرمان کم از حکومتیان نیست .)

این ،هم از نتایج روش های جدیدی است که در این چند ساله ، ج.ا. برگزیده است که برخلاف سالهای پیشین که نفی و زدودن آثار هرآنچه که در خلاف منافع و ایدئولوژی حاکم بود ، روش جدید در پی مصادره و تهی کردن آن از هرمعنای موثر است . مثلا در گذشته بیشتر هنرمندان و پژوهندگان ( خصوصا در حوزه علوم انسانی ) جاسوس و ضد انقلاب بودند و درحاشیه اگر اسمی از ایشان بود امثال اسلامی ها با « چراغ » به دنبال « هویت » ایشان بودند. اما استراتژی عوض شد : تا آنجا که بتوانند طرف را در برنامه های مختلف از همه ابعاد غیر ولایی اش سانسور می کنند و شیر بی یال و دم و اشکمی را به مردم معرفی می کنند .(یاد نشست فرزندان چه گوارا در دانشگاه تهران افتادم که در آن مجری برنامه « چه » را فقط بسیجی و پیرو خط امام معرفی نکرد که با واکنش دختر چه مواجه شد و سر وته قضیه را هم آوردند .) و هم از عدم تفکر و آسان پذیری ملت شریف .

ج.ا با مفاهیم و اصطلاحات سیاسی - اجتماعی هم چنین می کند : انتخابات یعنی مشت محکم بر دهان آمریکا ، نتیجه اش اهمیتی ندارد.

اصلاح طلب یعنی یاران خاتمی و لاغیر ( کبریت بی خطر ) . انقلابی یعنی حزب اللهی ، بسیجی ، چرک و بی هویت. جمهوری و مجلس و دموکراسی ... هم از این قرارند و« ژاپن اسلامی » که به وسیله فیلسوف ولایت اندیش پارلمان ساخته شد.( البته این آخری فقط از جهت زیبایی شناسی اصطلاح آورده شده است)

۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

به به از این مملکت خر تو خر



علی دایی: می باختیم چون یک دعانویس مامورشده بود تیم ما را طلسم کند

نواندیش: سرمربی تیم ملی و تیم سایپا در گفتگویی شایعات مندرج در رسانه ها مبنی بر باطل شدن طلسم شدن تیم سایپا و آغاز بردهای این تیم را در سال 1386 تایید کرد.
به گزارش "نواندیش" علی دایی در گفتگو با ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران درپاسخ به سوالی در خصوص جادو شدن تیم سایپا توسط یک جادوگر گفته است : اين عين واقعيت بود. يك روز تلفن همراهم را روشن كردم و ديدم از يك خط اعتبارى تاليا برايم پيام كوتاهى فرستاده شده. بيشتر اوقات اين جور پيام هاى ناشناس را پاك مى كنم وسوسه شدم كه اين يكى را بخوانم. ديدم نوشته پسر يك رمال و دعانويس است كه به حج و زيارت خانه خدا مى رود، نوشته بود كه حلاليت بگيرد. گفته بود پدرش دعانويس است كه از طرف يك نفر مأمور شده تا تيم ما را طلسم كند. حلاليت خواست چون مى گفت نان اين پدر را خورده! ما خيلى دنبال فرستنده گشتيم.‎ تمام آن نوشته ها عين واقعيت بود.
علی دایی در پاسخ به این سوال که "چه كسى سفارش اين جادو را مى داد؟" افزوده است: مى دانم، ولى نپرسيد! اين يكى را نمى گويم. به هر حال تيم ما به آسيا رفته بود. مربيان زيادى براى مربيگرى سايپا دندان تيز مى كردند. ما به خيلى چيزها اعتقاد داريم ولى قرآن براى همه ما سند است. در همين قرآن آمده كه از سحر و جادو بترسيد. همان كسى كه پيامك فرستاد گفت در بازى بعد چه اتفاقى مى افتد. جلوى پگاه همه چيز مو به مو اجرا شد. ما باختيم.‎چون بايد شكست مى خورديم!
سرمربی تیم سایپا در پاسخ به این سوال که "چطور باطلش كرديد؟" گفت : با دعا، با توسل و سپس در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر "و البته در محضر و با كمك دعاى خير آيت الله العظمى بهجت. " ادامه داد : ايشان اصلاً مرا نمى شناخت. يك بار رفتم دفتر ايشان و حاضرم زندگى ام را فدايش كنم. من فقط ۳۰ ثانيه روبروى آيت الله العظمى بهجت نشستم. سرشان را بلند كردند، چند توصيه كوتاه كردند و در آخر هم گفتند تو آدمى هستى كه زياد در چشم مردم قرار مى گيرى. بعد پشت سر ايشان نماز خواندم. هر زمان به ياد آن نماز آيت الله العظمى بهجت مى افتم مو به تنم راست مى شود.
سرمربی تیم ملی همچنین در این گفتگوی نوروزی درجواب خبرنگار ایران که پرسیده بود "روى نيمكت هم ذكر مى گوييد. " اذعان کرده است: صلوات مى فرستم.
---
شما فکر می کنید امیدی هست ؟!

۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

آسیب شناسی روشنفکری ایرانی

مقاله زیر از سایت « اخبار روز » گرفته شده است. مثل همه نظرات، کامل و خالی از اشکال نیست ، اما به نکات خوبی هم اشاره کرده است.
آسیب‌شناسی روشنفکر ایرانی

ب. بی نیاز (داریوش)

• مقاله‌ حاضر فقط یک تلاش است در جهت شناخت بهتر هستی امروزی ما به عنوان روشنفکر سیاسی ایرانی. برگشتی انتقادی به گذشته برای شناختِ امروزی خودمان و آماده کردن خود برای پاسخ‌گویی به مسائل نوینی که هم در عرصه‌ی ملی و هم بین‌المللی در مقابل ما قرار دارند ...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com يکشنبه ۴ فروردين ۱٣٨۷ - ۲٣ مارس ۲۰۰٨

در این مبحث نوع معینی از روشنفکران مورد نظر است، یعنی روشنفکر سیاسی ایران. آن نوع که خود را به مثابه‌ی نیروی آگاه، جهت‌دهنده و دخالتگر در جهت تغییر تکاملیِ جامعه‌ی ایران ارزیابی می‌کند. بنابراین این نیروی سامان‌دهنده (اراده برای تحول) در مقابل خود با دو نیروی دیگر مواجه است. یکی نیرو یا نیروهای خودسامانِ اجتماعی (جبر) و از سوی دیگر نیرو یا نیروهایی که کلاً در حفظ مناسبات اجتماعی می‌کوشند (اراده برای حفظ). در این جا موضوع ما، درباره‌ی مکانیسم و دیالتیکِ این «سه نیرو» (بیان سه نیرو فقط برای ساده کردن است) نیست. بلکه تلاشی است که بتوانیم تا اندازه‌ای جنبه‌ها یا ویژه‌گی‌های خود را به مثابه‌ی روشنفکرِ سیاسی ایران بشناسیم. از آن جا که در این نوشته دو مفهوم «آگاهی» و «اراده» از اهمیت بنیادین برخوردار هستند، تلاش می‌کنم این دو مقوله را در حد توان خود روشن سازم. آگاهی چیست؟ برای روشن شدن بیشتر باید دو مقوله‌ یا دو مفهوم را از یکدیگر تفکیک کنیم: «اطلاعات» و «آگاهی». تمامی آن چه که از طریق احساس پنج‌گانه، کتاب، وسایل ارتباط جمعی، یا ابزار دیگر به انسان انتقال داده می‌شود، تحت مفهوم «اطلاعات» طبقه‌بندی می‌شود. اطلاعات پرداخت‌شده و نهادینه شده که در پراتیک انسانی بازتاب می‌یابند، در زمره‌ی آگاهی می‌گنجند؛ اطلاعاتی که زندگی می‌شوند، آگاهی آن فرد یا جامعه می‌باشند. بنابراین، «اطلاعات»، موادِ پرداخت‌نشده و کلاً فاقد اهمیت اجتماعی هستند، در صورتی که «آگاهی» دارای بُعد موثر اجتماعی است، زیرا حاصل پراتیک و نهایتاً خودِ پراتیک است. از آن جا که مغز انسان پیوسته در حال دریافت اطلاعات است، بنابراین آگاهی نیز یک پدیده‌ی متغیر است ولی تغییر آگاهی نسبت به دریافت اطلاعات بسیار کندتر و آرام‌تر است. زیرا ما برای نهادینه کردن اطلاعاتِ تازه‌ی خود به زمان نیاز داریم (بستگی دارد به نوعِ آن اطلاعات). معمولاً در زبان عامیانه می‌گویند که فلانی انسان آگاهی است، که عمدتاً منظور این است که فلانی دارای اطلاعات خوب یا وسیع می‌باشد. تبدیل اطلاعات به آگاهی، در مغز انسان صورت می‌گیرد. زیرا اطلاعات در مغز طی یک پروسه‌ی فیلترینگ از حافظه‌ی ماورای کوتاه (Ultrakurz) به کوتاه (Kurzzeitgedächtnis) و در نهایت در حافظه‌ی بلند‌مدت (Langzeitgedächtnis) ضبط می‌شوند. در این جا تلاش می‌کنم تا با یک مثال ملموس مثلاً رانندگی تا اندازه‌ای موضوع را روشن کنم. مرحله اول، آشنایی با اتومبیل و جزئیات رانندگی است که فرد فرا می‌گیرد چه باید بکند و چه نباید بکند، و از ابزارهای لازم مثلاً پدالِ کلاج، گاز و یا ترمز چگونه استفاده کند. مرحله‌ی دوم، مرحله‌ای است که فرد برای هر حرکت یا دنده عوض کردن، «فکر» می‌کند که مثلاً حالا دنده را عوض کنم یا خیر یا چراغ راهنما را بزنم و غیره. پس از تجربیات عملی کافی (پراتیک)، راننده دیگر به فکر کردن نیازی ندارد و به طور خودکار رانندگی می‌کند. در این مرحله، اطلاعاتِ رانندگی در مغز راننده به زبان کامپیوتری «سوخته شده» (burned) و ضبط گردیده است. به عبارتی راننده‌ی ما به محض این که پشت فرمان می‌نشیند، به طور خودکار (automatisiert) همه‌ی اطلاعات نهادینه شده در حافظه‌بلندمدتش به حافظه‌ی کوتاه‌مدتش انتقال می‌یابند – بدون این که کمترین زحمتی به خود بدهد- و آن گونه عمل می‌کند که باید عمل نماید. عامل مهم در این نهادینه شدن تکرار است. همین عامل تکرار را ما در شکل‌بندی اولین ساختارهای زبانی می‌بینیم. مثلاً بچه‌ای که با یک لهجه ویژه زبان یاد می‌گیرد، دیگر قادر نخواهد این لهجه را از دست بدهد و همین لهجه در زبان‌های دوم یا سومی که فرامی‌گیرد، رسوخ می‌کند. یا انسانی که از بچگی شاهد تبعیض زن و مرد بوده و هر روز آن را به صورت تکراری تجربه می‌کند، «این اطلاعات» در وی نهادینه می‌شوند، یا سینه‌‌ی برهنه‌ی زن برای مردان بوشمن در بوتسووانا، فاقد جنبه‌ی اروتیکی است، زیرا او با این «اطلاعات» بزرگ شده و در خود نهادینه کرده است، و هزاران مورد دیگر که انسان‌ها در زندگی روزمره‌ی خود به طور تکراری تجربه می‌کنند. به همین علت است که حافظه‌ی بلندمدت را ساختاری می‌گویند. این بدان معنا نیست که ساختارها مطلق و غیرقابل تغییر هستند. ولی تغییر ساختارها که با اطلاعات جدید شکل می‌گیرند به زمان طولانی و تکرار نیاز دارند. هدف، بازگو کردن این موضوع است که باید بین اطلاعات و آگاهی (فردی یا اجتماعی) تمایز قایل شد. از سوی دیگر آگاهی اجتماعی همان پراتیک اجتماعی است که در حافظه‌ی بلندمدت اجتماعی ثبت و حک شده و ساختار مغزی آن جامعه را منعکس می‌کند. این آگاهی اجتماعی عبارت است از رفتارِ خودکار (automatisiert) افراد بر بستر اجتماع: مثلاً اطاعت کوچک‌تر از بزرگ‌تر، نگرش و رفتار تبعیض‌آمیزِ مردان نسبت به زنان، رفتار دوگانه‌ی اجتماعی، مهمان‌نوازی و بسیاری رفتارهای اجتماعی مشترک که در حافظه‌ی بلندمدت یک جامعه به پراتیکی متعارف تبدیل می‌شوند و انسان‌ها به طور خودکار آن‌ها را عمل می‌کنند. در همین رابطه می‌توان به تناقضات رفتاری خود پی برد. این تناقضات هیچ چیز نیستند به جز تناقض بین حافظه‌ی کوتاه‌مدت یعنی کسبِ اطلاعات نوین که هنوز در حافظه‌ی بلندمدت آنچنان ضبط نشده‌اند که جزو ساختار مغز شوند و حافظه‌ بلندمدت که همان ساختار مغز است: یعنی تناقض بین تجربه‌ی جدید (از طریق فراگیری یا مشاهده یا عمل اتفاقی) و پراتیک عمومی فرد (ساختار مغز/ حافظه‌ی بلندمدت). با این وجود، اطلاعات و دریافت‌هایی که یک انسان چه فردی چه اجتماعی به طور پیوسته تکرار می‌کند، می‌توانند به تدریج جزو ساختار مغز (حافظه‌ی بلندمدت) او گردند. رابطه‌ی اراده با جبر قبل از توضیحِ «رابطه» ببینیم جبر چیست. روند ذاتی و حتمی هر پدیده‌ای که مستقل از شعور و اراده‌ی انسانی به منصه‌ی ظهور برسد، جبر یا دترمنیسیم نامیده می‌شود. در این جا ما با جبر در حوزه‌ی پدیده‌های طبیعی کاری نداریم. ولی باید اشاره کرد که آن چه درک امروزی ما را از درک جبری متفکرین قرن نوزدهم جدا می‌کند این است که هیچ جبری ابدی نیست و خودِ جبر تابع روند خودسامانی است که پیوسته کیفیات و خصوصیاتش در حال تغییر است. به عبارتی هر گاه سه عاملِ مقدار زمان، سرعت حرکت و تعداد اجزاء متشکله‌ی یک پدیده را در یک معادله قرار دهیم، آنگاه متوجه می‌شویم که هیچ جبری ابدی نیست. کیفیتِ نقش اراده انسانی در مقابل جبر طبیعی با جبر اجتماعی متفاوت می‌باشد. انسان در مقابل جبرِ پدیده‌های طبیعی عملاً خلع سلاح است. یعنی نمی‌تواند از حادث شدن آن‌ها جلوگیری نماید. انسان فقط می‌تواند با شناخت جبرِ پدیده‌های طبیعی یا از مزایای آن استفاده کند یا از خطرات آن فرار یا تدابیر تدافعی بیندیشد. ولی کیفیتِ جبر در حوزه‌های اجتماعی چیست؟ پاسخِ این پرسش در تاریخ بشری نهفته است. جامعه یا جوامعِ انسانی یکی از محصولات طبیعت است و به همین دلیل نیز خصلتِ ذاتیِ دینامیسمِ درونیِ طبیعت را در خود نهفته دارد. نیروی ذاتی طبیعت که در واقع تعریف‌کننده‌ی حرکت آن است، در روند ارگانیک‌تر شدن آن خلاصه می‌شود. یعنی نظم‌های نوینی که جای نظم‌های قدیم و بسیط را می‌گیرند. به همین گونه نیز جوامع انسانی در روند حرکت تاریخی خود دارای یک سمت معین و مشخص هستند: ارگانیک‌تر شدن. این تنها معیار واقعی و علمی برای اندازه‌گیری تحولات اجتماعی است. یعنی تحولات اجتماعی چیزی نیستند مگر حرکت به سوی ارگانیک‌تر شدن آن جامعه. به سخن دیگر معیارِ تشخیصِ عوامل یا نیروهای اجتماعی پیش‌برنده یا ترمزکننده، با سهم آن‌ها در این فرایندِ ارگانیک‌تر شدن نسبت مستقیمی دارد. از این روست که در جوامع انسانی، نیروی اراده‌ی افراد، اقشار یا طبقات اجتماعی یا در جهت ارگانیک‌تر شدن قرار می‌گیرد یا در تقابل با آن. مثلاً یکی از ارکان دموکراسی، شرکت و مشارکت هر چه بیشتر اقشارِ مردم در روند تکامل اجتماعی می‌باشد (منظور مشارکت آگاهانه است که در احزابِ مربوطه متبلور می‌شود). ولی این مشارکت اقشار اجتماعی در ذات خود چیزی نیست مگر وارد شدن گروه‌ها و اقشارِ اجتماعی‌ای که تا آن زمان در این پروسه‌ی تأثیر متقابل و تبادلِ انرژی، شرکت نداشته‌اند. داخل شدن اقشار یا طبقاتِ جدید در فرآیند تأثیرِ متقابل، یعنی ارگانیک‌تر شدن جامعه. از این نظر، دموکراسی اجتماعی یعنی تحول در ارگانیک‌تر شدن جامعه می‌باشد. بنابراین، جبر تاریخی‌ای که شناختش برای ما تعیین‌کننده است، جبر ارگانیک‌تر شدن است و همین جبر است که تحولات اجتماعی را سبب می‌شود. پس، آن چه که برای انسانِ دخالتگر به مثابه‌ی یک موجود صاحب اراده تعیین‌کننده است شناختِ آن عواملی است که یا مانع روند ارگانیک‌تر شدن جامعه هستند یا می‌توانند این ارگانیک‌تر شدن را تسریع نمایند. ولی از سوی دیگر تحقق‌پذیری اراده، مشروط به امکاناتِ واقعیِ بالقوه می‌باشد. از این رو، باید همواره برای تحقق اراده، چه در حوزه‌ی فردی و چه اجتماعی، بر امکانات واقعی بالقوه تکیه کرد، در غیر این صورت فقط با اتلاف انرژی مواجه خواهیم شد. منشاء روشنفکر مدرن ایران منشاء‌شناسیِ پدیده‌های طبیعی و اجتماعی یکی از پروسه‌های مهم شناخت بشری است. از طریق منشاء‌شناسی ما می‌توانیم غبار توهمات و خرافات را، که مانند ابری یک پدیده‌ی معین را در بر می‌گیرد، بزدائیم. از طریق شناختِ منشاء پیدایش زمین، زمین‌شناسان توانستند عمر زمین را که توسط مسیحیت شش هزار سال و در احادیث اسلامی (فتوحاتِ مکیه) چهل‌هزار سال برآورد شده بود، باطل اعلام نمایند و از طریق نیم‌عمر رادیوآکتیو پی ببرند که عمر زمین تقریباً چهار و نیم میلیارد سال است. یا با شناخت منشاء ادیان انسان‌ها توانستند هاله‌‌ی قداست و ماوراء‌طبیعی این پدیده را بزدایند و خود را از بند خرافات رها سازند. منشاء‌شناسی یک پروسه‌ی شناخت علمی است که متکی بر اطلاعات واقعی و ابزار اندازگیری ماست. از آن جا که در طی زمان بر اطلاعات بدست آمده‌ی ما افزوده و ابزارهای ما دقیق‌تر می‌شوند، به همین دلیل نیز شناخت ما از پدیده‌ها نیز عمیق‌تر و دقیق‌تر می‌شود. این شناخت هیچ‌گاه به کمال (مطلق) نمی‌رسد، زیرا ما در فرایندی پویا و دینامیک قرار داریم. این شناختِ نسبی نه تنها در حوزه‌های علوم طبیعی صادق است بلکه در حوزه‌های علوم انسانی هم اعتبار دارد. بنابراین شناخت منشاء پیدایش روشنفکر مدرن ایرانی می‌تواند در شناخت ما نسبت به هستی امروزی خود ما کمک عظیمی نماید. برای دقیق‌تر کردن موضوع باید اشاره کنم که منظور من از «روشنفکر مدرن» ایرانی، فقط روشنفکر سیاسی سکولار است که برای تغییر و تحولات اجتماعی نه به ابزار دینی – علی‌رغم اعتقاد شخصی این یا آن روشنفکر به دین اسلام یا مسیحیت – بلکه به ابزارهای عقلی متوسل شده یا می‌شود. پیش از هر چیز ضروری است که بدانیم روشنفکر مدرن ایرانی بر بستر چه شرایط تاریخیِ ملی و بین‌المللی متولد شده است. طبق آخرین آماری که ژنرال شیندلر در سال ۱٨٨٨ از جمعیت ایران بیرون داد، با در نظر گرفتن مرگ و میر ناشی از شیوع بیماری وبا و قحطی، جمعیت ایران را حدود ٨ میلیون نفر تخمین زد که حدود بیست درصد آن در شهرها زندگی می‌کردند. به واسطه‌ی شرایط جغرافیایی نامساعد مثل رشته‌کوه‌های طولانی و نبود امکانات فنی چیزی به نام ارتباط بین بخش‌های مختلف ساکنان ایران وجود نداشت. ایران تشکیل شده بود از قبایل و اقوام گوناگون که آن‌ها به ایل‌های مختلف تقسیم می‌شدند. ۲۵ درصد مردم عشایر، ۵۵ درصد در روستاها و مابقی در شهرهای کوچک و بزرگ زندگی می‌کردند. به واسطه‌ی کمبود آب، چراگاه و زمین‌های مساعد کشاورزی جنگ‌های طایفه‌ای به امری عادی و متعارف تبدیل شده بودند. در شهرها، وضعیت بهتر از روستاها نبود. شهرها به محله‌های گوناگونِ متخاصم تقسیم شده بود و زد و خوردهای محلات با هم به ویژه در ایام سوگواری مذهبی به یک نوع رسم و فرهنگ تبدیل شده بود. تا اوایل قرن نوزدهم ایران تقریباً رابطه‌ی اقتصادی قابل ذکری با کشورهای غربی نداشت. ولی از سال ۱٨٣۰ تا ۱۹۰۰ واردات از دو میلیون پوند به پنج میلیون پوند و صادرات از دو میلیون پوند به سه میلیون و هشتصد هزار پوند افزایش یافت. اولین گروه محصلان ایرانی در دوره‌ی عباس میرزا یعنی در دهه‌ی اول و دوم قرن نوزدهم به اروپا اعزام شدند. حرکت دوم در دو دهه‌ی بعد توسط میرزا محمد تقی خان فراهانی (امیر کبیر) آغاز گردید که همین اقدامات او سبب عزل و قتلش شد. در واقع اولین روشنفکران مدرن ایران در قدرت سیاسی حضور داشتند: عباس میرزا و امیرکبیر. این دو نفر تحت تأثیر افکار بورژوایی اروپا تلاش کردند که طبق مدل اروپایی، اصلاحاتی در نظام اداری، نظامی، صنعتی و آموزشی ایران انجام دهند. اگرچه این دو شخصیت سیاسی قربانی شرایط نابسامان ایلی و دیکتاتورزده‌ی ایران شدند ولی تلاش‌هایشان از اهمیت فراوان برخوردار است. آن‌ها توانستند یک سلسله شالوده‌های مدرن در ایران بنا بگذارند که می‌توان آن‌ها را به مثابه‌ی نقطه‌ی آغاز ایران مدرن ارزیابی کرد. از سوی دیگر در سال‌های ۷۰ قرن نوزدهم اولین شالوده‌ی ارتباطی پایه‌ریزی شد: خطوط تلگراف، گسترش راه‌ها، ساختن راه‌های جدید، انتشار روزنامه و نظام پستی. در این جا به جاست که به دو شخصیت سیاسی دیگر که بر افکار روشنفکران عصر مشروطیت تأثیر بزرگی گذاشتند، اشاره کنم: سید جمال‌الدین و میرزا ملکم خان. رسالت تاریخی- سیاسی سیدجمال‌الدین (۱٨٣۰-۱٨۹۷) را باید در پیوند تفکر اسلامِ سیاسی با مدرنیته خلاصه کرد که با شکست مواجه گردید. تلاش او نشان داد که اسلامِ سیاسی را نمی‌توان با افکار مدرن بورژوایی جوش داد، امری که خود او – به طور غیر مستقیم- در اواخر عمرش بدان اعتراف نمود. البته او تا آخر عمر خود به اصلاحاتِ بورژوایی وفادار باقی ماند ولی قادر به درکِ تضاد اساسی تفکر اسلامِ سیاسی و بورژوایی نبود. هر دوی این روشنفکران سیاسی شدیداً تحت تأثیر اصلاحات بورژوایی در ترکیه‌ی عثمانی بودند. دولت عثمانی که به ناتوانایی خود در مقابل گسترش و توسعه‌گری غرب پی‌ برده بود، ناچار به یک سلسله اصلاحات شد که به «دوره‌ی تنظیمات» (۱٨٣۹ - ۱٨۷۹) معروف گردید. بر بستر همین اصلاحات بود که یک سلسله قوانین مدنی (۱٨۶۹) و قانون اساسی (۱٨۷۶) با هدف ایجاد مجلس ملی، به تصویب رسید. برخلاف سیدجمال‌الدین، میرزا ملکم خان سکولار تمام عیار بود که توانست در دوره‌ی ناصرالدین شاه با اتکاء به تجربه‌ی دولت عثمانی یک «دفتر تنظیمات» دایر نماید که یک سلسله وظایف بورژوایی در مقابل خود داشت: تفکیک حکومت به یک شورای قانونگذاری و یک هیئت اجرائی تحت نظارت شاه، تنظیم و تدوین قوانین، ایجاد اداره‌ی مالیات، نظام آموزش همگانی، احداث بزرگراهها و تشکیل بانک دولتی برای توسعه عمرانی. ناصرالدین شاه تحت فشار مراجع دینی مجبور شد که وی را برکنار و به عثمانی تبعید کند. خلاصه این که روشنفکران دخالتگر سیاسی در دوران پیش از انقلاب مشروطه که اولین سنگ‌بنای ایران مدرن را نهادند، سکولار بودند. همان‌گونه که در فوق گفته شد در سال‌های ۷۰ قرن نوزدهم اولین شالوده‌ی ارتباطی در ایران پایه‌ریزی شد. برای اولین بار در تاریخ ایران، مناطق منزوی ایران توانستند در ارتباط با یکدیگر قرار بگیرند و از حال و روز هم با خبر شوند. خطوط تلگراف و انتشار روزنامه و نظام پستی، ایران را به تدریج از پراکندگی خارج ساخت و روح جدیدی از ارگانیک‌تر شدن را در آن دمید. جنبش تنباکو (۱٨۹۱-۱٨۹۲) که اولین نقطه عطف و کیفی در روند انقلاب مشروطه بود، بدون این فناوری ارتباطی امکان‌ناپذیر بود. در کنار تأثیرپذیری از اصلاحات دولت عثمانی، ما با یک تأثیرپذیری دیگری نیز مواجه هستیم: سوسیال‌دموکراسی روس. ارتباط فشرده‌ی اقتصادی و فرهنگی آذربایجان بخش ایران و آذربایجان بخش روسیه گره‌گاه اصلی این ارتباط بود. هزاران کارگر آذری- ایرانی در باکو در صنایع نفت کار می‌کردند. در آستانه‌ی انقلاب مشروطه، ما با دو جریان سیاسی یعنی «مرکز غیبی» در تبریز و «حزب اجتماعیون عامیون» در باکو که بسیاری از آذریان ایرانی را در بر می‌گرفت، سر و کار داریم. مرکز غیبی پس از انقلاب مشروطه به رواج‌دهنده‌ی برنامه‌ی سیاسی و تفکراتِ حزب اجتماعیون عامیون تبدیل گردید. این دو جریان سیاسی به طور مستقیم تحت تأثیر حزب سوسیال دموکرات روس که مبانی فکری‌اش بر سوسیالیسم (مارکسی یا علمی) استوار بود، قرار داشت. جوهر این تفکر بر عدالت اقتصادی بود که با منافع طبقه‌ی کارگر تنظیم شده بود. در این جا ما به لحاظ تاریخی در حدود سال ۱۹۰۰ میلادی بسر می‌بریم. در کنار این دو جریان سوسیال‌دموکراسی، «مجمع آدمیت»، «کمیته‌ی انقلابی» و «انجمن مخفی» وجود داشت. مجمع آدمیت و کمیته‌ی انقلابی جریانات نمونه‌وار بورژوایی بودند که به طور مستقیم تحت تأثیر افکار روشنگران اروپایی و خردگرایان قرار داشتند. «براندازی استبداد» و «استقرار حکومت قانون و عدالت» جوهر برنامه‌ای آن‌ها را تشکیل می‌داد. ولی «انجمن مخفی» خواستار یک سلسله اصلاحات مشخص اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود و در عین حال به «اجرای قوانین شرع مقدس» نیز پایبند بود. به طور کلی «انجمن مخفی» را باید به مثابه‌ی مادرِ احزاب و سازمان‌های بعدی طبقه‌ی متوسط سنتی ایران ارزیابی کرد. کلاً، این‌ها جریاناتی بودند که اراده‌شان به تغییرِ مناسباتِ موجود آن روز معطوف بود. ولی در کنار جریانات سیاسی فوق دو جریان عمده سیاسی که خود به جریانات کوچک‌تر ولی نیرومند تقسیم می‌شدند، حضور داشتند. یعنی حاکمان قاجار که می‌توانستند بخشی بزرگی از روحانیون و خوانین را بسیج نمایند و خوانین دیگر که به هر نحوی می‌خواستند قدرت سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کنند. یعنی انسان‌هایی که اراده‌شان بر حفظ مناسبات موجود قرار داشت. از منظر امروزی که به گذشته بنگریم، وضعیت آن روزگار بسیار پرآشوب بود. در چنین شرایطی قدرت سیاسی به لحاظ جغرافیایی به طور کلی در شهرها و به ویژه در پایتخت رقم می‌خورد. این یک کیفیت جدید در تاریخ ایران بود. زیرا تا پیش از این مرحله، سرنوشت سیاسی کشور ایران در میدان‌های نبردِ خارج از شهرها رقم می‌خورد. خود همین تغییر عرصه‌ی نبرد نشان می‌دهد که ایران وارد مرحله‌ی جدیدی شده است. به همین دلیل است که در این مرحله، قدرت خوانین در مناطق جغرافیایی خود، علی‌رغم نیروی نظامی قدرتمندشان، عمدتاً عامل فشار بوده تا عامل تعیین‌کننده. ولی شهرها به طور عمده در دست چه کسانی بودند؟ از اواسط قرن نوزدهم با افزایش تجارت در ایران یک قشر بازاری شروع به رشد کرد که در شهرهای بزرگ ایران از زیرساخت‌های ارتباطی خاص خود برخوردار گردید. به ویژه مساجد که مراکز نشر افکار و سازماندهی مراسم گوناگون را به عهده داشت، به تدریج به یکی از ارکانِ این زیرساخت (infrastructure) تبدیل گردید. از سوی دیگر وسایل ارتباطی جدید مانند روزنامه‌ها، پست و تلگراف در شهرها کارکرد خود را داشتند. این طبقه‌ی نوظهور متوسط (سنتی) نه تنها نسبت به دیگر اقشار و طبقات شهری دیگر جمعیت وسیع‌تری را در برمی‌‌گرفت بلکه به لحاظ مالی نیز از توانایی بسیار بیشتری برخوردار بود. به عبارتی اندیشه‌های نوین سکولار چه از نوع بورژوایی اروپایی و چه از نوع سوسیال‌دموکراسی روسی ناگزیر بودند که این طبقه‌ی متوسط سنتی را در محاسبات سیاسی خود وارد نمایند. وارد کردن این طبقه‌ی متوسط در محاسبات سیاسی یعنی تعدیل و تصحیح برنامه‌ها و مبانی تفکری خود و انطباق آن‌ها با اقشار و طبقاتی که با آن اندیشه‌ها فصلِ مشترک چندانی نداشتند. عجیب نیست که افکار سکولار بورژوایی یا سوسیال‌دموکراسی در این مجموعه‌ی پیچیده یا باید در تناقض با خود رشد می‌کردند یا به واسطه‌ی نبود پایگاه اجتماعی وسیع، به گروه‌های منزوی تبدیل می‌شدند. زیرا در ایران آن زمان، بورژوازی صنعتی آن‌چنان به لحاظ اقتصادی و اجتماعی قوی نبود که بتواند از اهرم‌های اقتصادی و اجتماعی خود استفاده نماید. همان‌گونه که تفکر سوسیال‌دموکراسی فاقد پایگاه طبقاتی خود (طبقه‌ی کارگر) بود. طبقه‌ی متوسط سنتی ایران عمدتاً ریشه‌ی روستایی داشت که یا از کشاورزان کنده شده از روستا بودند یا از خانواده‌های اشراف و خوانین که به تجارت رو آورده بودند. زیرا این طبقه‌ی متوسط سنتی، اساساً زائده‌ی رشد بورژوازی تجاری بوده و در مکانیسم این طبقه‌ی نوظهور تنیده شده بود. یعنی این طبقه، عمدتاً محصول رشد اقتصادی ایران از دهه‌ی پنجاه قرن نوزدهم بوده است (در طی دو نسل). دقیق‌تر گفته شود در ایرانِ آن زمان نه یک طبقه‌ی بورژوازی صنعتی وجود داشت که بتواند از دست‌آوردهای بورژوازی اروپا استفاده کند و نه طبقه‌ی کارگری وجود داشت که بتواند افکار و برنامه‌های سوسیال‌دموکراسی را پیش ببرد. به همین دلیل است که دست‌آوردهای بورژوازی اروپا نه توسط طبقه‌ی بورژوای (صنعتی) ایران، بلکه فقط می‌توانست توسط اصلاح‌طلبان در حاکمیت سیاسی متحقق شوند. کاری که توسط عباس میرزا و امیرکبیر آغاز شد. تلاش‌های ناموفقِ ملکم خان نیز در دروه‌ی ناصرالدین شاه و اصلاحات رادیکالِ رضاشاه، ریشه در همین توسعه‌نیافتگی طبقاتی داشت. نتیجه این که، افکار بورژوایی و سوسیال‌دموکراسی وارد شده نسبت به قشربندی جامعه‌ی آن روزی ایران بسیار جلوتر از آن بودند که بتوانند توسط طبقات مربوط بخود قابلِ تحقق باشند. در بالا درباره‌ی آگاهی اجتماعی یعنی حافظه‌ی بلند‌مدت که ساختار مغزی را تشکیل می‌دهد و در افراد آن جامعه نهادینه شده‌اند، اشاره کردم. در این جا چند سطری از کتابِ ایران بین دو انقلاب، تألیف آقای آبراهامیان، نقل می‌کنم تا تصویر روشن‌تری از جامعه‌ی آن روز ایران بدست آید: «شاهان قاجار، ظل‌الله‌هایی بودند که حوزه‌ی اقتدارشان فقط به پایتخت محدود می‌شد؛ پادشاهانی که خود را نمایندگان خداوند بر روی زمین قلمداد می‌کردند اما رهبران بزرگ مذهبی آنها را غاصبان حاکمیت خداوندی می‌دانستند؛ حاکمانی که به تخت و تاج خود قداست داده بودند ولی ابزاری برای اجرای تصمیمات نداشتند؛ شاهنشاهانی که بر خلاف ادعای خود، بر شاهان دیگری حکم نمی‌راندند بلکه با صلاحدید و به وسیله‌ی «شاهان کوچکی» مانند روسای قبایل، بزرگان محلی و رهبران مذهبی حکومت می‌کردند. پس، از لحاظ نظری این شاهان قادر مطلق، ولی در واقع از جنبه‌ی سیاسی ناتوان بودند.» یعنی حکومت مرکزی‌ای که توان کنترل بر حکومت‌های محلی را ندارد و حکومت‌های محلی هم برای این که بتوانند در حوزه‌ی حکومتی خود قدرقدرت باشند، مرکز را به حال خود می‌گذاشتند. به عبارتی ما با کشوری روبرو هستیم که به دیکتاتورهای کوچک و بزرگ تزئین یافته است و تار و پود همین فرهنگ (آگاهی اجتماعی) در وجود تک تک مردم ایران تا دورافتاده‌ترین روستاها رخنه کرده بود. ما انعکاس همین مناسبات فرهنگی- تاریخی (آگاهی اجتماعی) را در خانواده، روستا، محله، بخش و شهرها مشاهده می‌کنیم: از هم پاشیدگی، تفرقه، خودمحوربینی، خودرهبربینی، اطاعت حقیرانه در برابر مافوق (خان و شاه) و قساوت نسبت به ضعیف‌تر و ... این‌ها از خصوصیات مناسبات ملوک‌الطوایفی دیکتاتورآفرین است و در این هزارتوی ظلمت‌زده، روح اسلام جاری است که هر کس بنا به جایگاهِ اجتماعی‌اش آن را تعبیر و تفسیر کرده و از آن بهره‌برداری‌های ابزاری می‌کند. بر بسترِ این برکه‌ی تقریباً راکد و متعفن، افکار سکولار بورژوایی و سوسیال‌دموکراسی وارد ایران می‌شوند: یعنی سرهایی که فاقد ارگان‌های دیگر یعنی فاقد پیکر هستند. در این جا باید به یک نکته‌ی بسیار مهم توجه کرد: منشاء وجودی این افکار سیاسی مدرن در بطنِ مناسبات ایلی جامعه ایران قرار نداشت. بنابراین باید آن‌ها را در مقوله‌ی حافظه‌ی کوتاه‌مدت کسب‌شده‌ی آن دوره طبقه‌بندی کرد. اطلاعات سیاسی این روشنفکران هر چقدر هم وسیع بوده باشند، اطلاعاتی است که طی تاریخ پرداخت (verarbeiten/process) نشده بودند و آن گونه درک و هضم می‌شدند که آگاهی اجتماعی (پراتیک اجتماعی) آن روز ایران اجازه می‌داد. موضوعی که بسیاری از ما بدان بی‌توجه هستیم. از آن جا که این «افکار سیاسی» اساساً جنبه‌ی وارداتی داشتند، روشنفکر ایرانی چاره‌ای نداشت به جز این که به آن‌ها به مثابه‌ی «الگو» یا «مدل» برخورد نماید. به عبارتی، اعتبار آن‌ها برای روشنفکر ایرانی متکی بر گفتمان‌های تاریخی آن‌ها بر بستر ملی (جامعه ایران) شکل نگرفته بود بلکه اعتبار ارزشی آن‌ها در سطح بین‌المللی آن روزگار رقم خورده بود. به همین دلیل روشنفکران سیاسی ایران همواره به مدل‌های اروپایی، عثمانی یا روسی سمت و سو پیدا می‌کردند و حداکثر تلاش‌شان این بود که این مدل‌ها را در ایران متحقق سازند. امری که عملاً ناممکن بود. ولی در این جا بحث بر سر جزئیات رفتار روشنفکران که در احزاب و سازمان‌های معین خود سامان یافته بودند، نیست. در این مرحله سنگ‌بنایی گذاشته شد که در حافظه‌ی تاریخی – سیاسی روشنفکران ایرانی (چه آن‌ها که در قدرت سیاسی سهیم بودند و چه آن‌ها که خارج از قدرت سیاسی بودند) به یک پدیده‌ی خودسامان، یعنی پدیده‌ای مستقل از شعور و اراده‌ی حاملین آن، تبدیل گردید: الگوبرداری و فقدان استقلال اندیشه. ما این «امتناع تفکر» (به زبان آقای آرامش دوستدار) را در پذیرش غیرنقادانه‌ی دست‌آوردهای تفکری و سیاسی دیگران مشاهده می‌کنیم. روشنفکرانی که برای جامعه‌ای با مناسبات طایفه‌ای و ایلاتی دستورالعمل‌های نابِ بورژوایی یا سوسیالیستی تجویز می‌کردند و هر بار در پایان «حوادث» به اصطلاح انگشت تعجب می‌گزیدند که چرا حرکت‌شان با شکست مواجه شد و در همین راستا بجای این که یک بار هم که شده به منشاء وجودی خود برگردند، علل شکست را در جای دیگر جستجو می‌کردند، و باز عجیب نیست که در این میان، برای توجیه ناکامی‌های سیاسی، «نظریه توطئه» در ابعاد وسیعی جا افتاد و شکست‌ها و تحولات اجتماعی توسط آن توجیه و توضیح داده می‌شد، بدون این که کسی مجبور شود به اساس و منشاء تفکری خود رجوع نماید. الگوبرداری مطالعه‌ی تاریخ مدرن ایران بدون مطالعه‌ی تاریخ مدرن اروپا بدون معنا خواهد بود. همان‌گونه که در بالا اشاره شد قبل از پیدایش طبقه‌ی بورژوازیِ صنعتی در ایران، افکار بورژوایی از طریق مناسبات بین‌المللی وارد ایران شدند. این افکار ابتدا توسط روشنفکرانی که در حاکمیت سیاسی سهیم بودند، مانند عباس میزرا و امیرکبیر جذب شدند. این دو شخصیت، اولین شالوده‌های ایران مدرن را با الگوی اروپایی یا عثمانی (که خود تحت تأثیر اروپا بود) پایه‌ریزی کردند. همین پروسه سپس توسط میرزا ملکم خان و بعدها به شکل سازمان‌یافته‌تر و پیگیرتر توسط رضاشاه ادامه یافت. به عبارتی حرکتی که توسط عباس میزرا و امیرکبیر آغاز شد، به همراه خود یک مکانیسم اجتماعی را تثبیت کرد. یعنی دولت (ارگانیسم اداری) در نبودِ یک طبقه نیرومند بورژوازی وظیفه‌ی اصلاحات بورژوایی را به عهده گرفت. مکانیسمی که در جامعه‌ی ایران تثبیت گردید و در درازمدت دولت را به یک ارگانیسم مستقل و جدا از کل ارگانیسم (جامعه) تبدیل نمود. ولی در این جا موضوع بر سر «الگوبرداری» است که هم در سطح ارگانیسم اداری و هم در سطح روشنفکران سیاسی خارج از حاکمیت به یک سنت تبدیل گردید. این را ما حتا در مقام و ارزش‌گذاری مترجمان و مولفان مشاهده می‌کنیم. جایگاهِ مترجمان در فرهنگ ایران نسبت به مولفان محکم‌تر و به اصطلاح احترام‌آمیزتر بود. هنوز هم حجم ترجمه‌ها نسبت به حجم تألیفات بسیار بیشتر و در واقع غیر قابل مقایسه است. به اصطلاح در این جا نیز کالاهای وارداتی از مقام و ارج بیشتری برخوردار هستند تا کالاهای خودی. خوشبختانه طی شش هفت سال اخیر یک گرایش نوین در محصولات فکری بوجود آمده است، یعنی به تدریج حجم تألیفات که محصول روشنفکر ایرانی است و از اصالت برخوردار است، افزایش یافته است. البته هنوز الگوبرداری در سطح عمومی به قوت خود باقی است و هنوز خود را در اشکال گوناگون تولید و بازتولید می‌کند. ولی الگوبرداری یک وزنه‌ی سنگینِ دیگر دارد که از آن باید به مثابه‌ی سمّ جامعه‌ی روشنفکری نام برد: نیندیشدن. اندیشدن نه ربطی به مطالعه، نه به اطلاعات عمومی و نه به بحث‌های طویل و تکراری دارد. اندیشیدن پروسه‌ایست پرسشی – منطقی که فرد اندیشمند تلاش می‌کند، حتا با حداقل ابزاری که در اختیار دارد، پاسخ‌های خود را با «اگر» این باشد، «پس» این گونه می‌شود، آغاز کند و تا آن جا که ممکن است احتمالات را در روند پرسش‌گری خود دنبال نماید. پروسه‌ایست که فرد اندیشمند تا آن جا پیش می‌رود که خود قادر به نفی پاسخ‌های خود نباشد. فیلسوفان یونانی، چه پیش‌سقراطیان و چه پسینیان آن‌ها، در مقایسه با ما از مواد آموزشی و اطلاعاتی بسیار کمتری برخوردار بودند، اما آن‌ها می‌اندیشیدند. بنابراین، اندیشیدن عملاً با وسعت اطلاعات عمومی نسبت مستقیم ندارد. نتیجه‌ی دیگر الگوبرداری، سپردن اراده‌ی خود به نیروی «صاحب الگو» می‌باشد. این نیروی صاحبِ الگو، در روند پیچیده‌ی بازتولیدی خود سرانجام به یک نیروی «مافوق من» تبدیل می‌شود. این نیروی «مافوق من»، می‌تواند محمد و کتابش باشد تا سلسله‌مراتب پائین‌تر از او، یا می‌تواند مارکس باشد تا سلسله‌مراتب پائین‌تر از او و دیگر «مراجع»: به عبارتی سر تعظیم فرود آوردن در مقابل «الگو و صاحبِ الگو». از سوی دیگر الگوبرداری و نیندیشدن منجر به یک «تنگ‌نظری» برداشتی یا قرائتی نیز می‌گردد. هر کس «برداشت» یا «قرائت» خود را از آن الگو، صحیح ارزیابی می‌کند. یعنی مطالعه‌ی واقعیت و تعمق در مناسبات جاری، جای خود را به جنگِ برداشت‌ها و دریافت‌ها از الگو می‌دهد. کسانی که اندکی با بحث‌ها و برنامه‌های احزاب ایرانی از زمان مشروطیت به بعد – تا سرکوب احزاب و سازمان‌های سیاسی توسط حاکمیت دینی کنونی - آشنایی داشته باشند می‌دانند که این «جنگ برداشت‌ها از الگو و الگوها» چه انرژی عظیمی را به خود اختصاص داده بود. از سوی دیگر، تمام این سنت الگوبرداری بر بستر آگاهی اجتماعی (پراتیک اجتماعی) یک جامعه صورت می‌گرفت که مناسباتِ ملوک‌الطوایفیِ دیکتاتورآفرین کیفیت آن را تعیین می‌کرد. ایده‌هایی مانند دموکراسی، عدالت و حکومت‌های ایلاتی که در زمان انقلاب مشروطه به حافظه‌ی کوتاه‌مدت روشنفکران سیاسی ایرانی تعلق داشتند، امروز به ایده‌های اجتماعی و همگانی تبدیل شده‌اند. مفاهیمی مانند دموکراسی یا عدالت دیگر مفاهیم ذهنی و غیرقابل ملموس نیستند و دارای بار تاریخی و ارزشی مشخص هستند. طی صد سال اخیر این مفاهیمِ مبهم در خلال فعل و انفعالات اجتماعی و سیاسی پرداخت شده و غبار ابهام تا اندازه‌ی زیادی از آنان زدوده شده است. البته ریشه‌ی این تحول، نه یک امر ذهنی بلکه در قطب‌بندی (polarisation) روشن‌تر و شفاف‌تر جامعه به اقشار و طبقات و گروه‌های اجتماعی قرار دارد. امروزه «فردیت» یا «فردگرایی» که جزو عناصر دموکراسی می‌باشند، فحش و ناسزا تلقی نمی‌شوند. امروزه دیکتاتوری چه از نوع نظامی، شاهنشاهی، پرولتاریایی و یا دینی به مفاهیم ضدارزش تبدیل شده‌اند و این برداشت و دریافت سیاسی نه تنها در سطح روشنفکران سیاسی بلکه در سطوح گوناگون اجتماعی رخ داده است. امروزه طبقه متوسط سنتی ایران یعنی بازار و شاخه‌های متنوعش بزرگ‌ترین نیروی شهری را تشکیل نمی‌دهد و قادر نیست که محافظه‌کاری تاریخی خود را به طبقات و اقشار دیگر تحمیل نماید. آینده‌ی روشنفکران سیاسیِ نسل قبل از انقلاب روشنفکران سیاسی ایران با تمام افت و خیزهایی که پشت سر نهاده‌اند به لحاظ ساختار مغزی ادامه‌ی منطقی همان احزاب اولیه‌ای هستند که در زمان مشروطیت پایه‌ریزی شده بودند. با انقلاب اکتبر و به ویژه با تثبیت نظامِ شوروی در سال ۱۹۲۲، اندیشه‌ی سوسیالیسم برای روشنفکران طرفدار آن، حقانیت و جهانشمولی خود را به اثبات رسانید. از سوی دیگر در کشور همسایه (ترکیه) ترک‌های جوان توانستند تحت رهبری مصطفی کمال (آتاتورک) در سال ۱۹۲٣ جمهوری اعلام نمایند و دست به یک سلسله اصلاحات رادیکال بزنند و بساط سلطان محمد ششم، آخرین بقایای امپراطوری عثمانی، را از صحنه‌ی سیاسی جامعه‌ی ترکیه بردارند. این‌ حوادث سیاسی در کشورهای همسایه، بخش بزرگی از روشنفکران سیاسی ایران را شدیداً تحت تأثیر خود قرار داده بود. به طور کلی روشنفکران ایران را می‌توان به سه جریان بزرگ تقسیم کرد: طرفداران سوسیالیسم (مدل شوروی)، بورژوازی (طیف وسیعی، که از طرفداران اصلاحات در ترکیه تا اندیشه‌های نابِ بورژوایی فرانسوی را در بر می‌گرفت) و سوم، طیف وسیع و موثر طبقه‌ی متوسط سنتی که از یک سو تحت تأثیر افکار اسلامی بود ولی از سوی دیگر فاقد برنامه بود و نمی‌توانست با برنامه‌های هیچ کدام از دو جریان فوق کنار بیاید ولی به واسطه‌ی توان و نیرویش می‌توانست افکار و برنامه‌های دو جریان دیگر را شدیداً تحتِ تأثیر قرار دهد. رضاشاه نشان داد که در کجا قرار گرفته است. او معتقد بود که می‌توان با اصلاحات رادیکال – نمونه‌ی ترکیه- جامعه‌ی ایران را از عقب‌ماندگی بیرون آورد. او حتا تا آن جایی پیش رفت که حاضر بود در ایران جمهوری اعلام شود و تقریباً همه‌ی برنامه‌های اصلاحی خود را از مدل ترکیه به عاریه گرفت. در این رابطه رضاشاه در شهرها حمایت طبقه‌ی متوسط سنتی را از دست داد و در مناطق روستایی هم حمایت خوانینی که حاضر نبودند قدرت مرکزی را به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر جریانات بورژوایی دیگر که مدل ترکیه را ناقص ارزیابی می‌کردند خود به تدریج به جریانات سیاسی مستقل تبدیل شدند، ولی آن‌ها به واسطه‌ی نداشتن یک شالوده و زیرساخت قدرتمند مجبور بودند در کشاکش‌های سیاسی و اجتماعی به طبقه‌ی متوسط سنتی اتکاء کنند و طبعاً برای این «وابستگی»، ناگزیر به پرداخت «عوارضِ سیاسی» بودند (مثلاً رابطه‌ی جبهه‌ی ملی و طبقه‌ی متوسط سنتی). خلاصه این که، طبقه‌ی متوسط سنتی ایران به لحاظ تاریخی ریشه‌ی روستایی داشت و بند نافش به بورژوازی تجاری‌ای وصل بود که در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم با توسعه تجارت در ایران شکل گرفته بود. طبقه‌ی متوسط سنتی سرانجام توانست طی یک پروسه‌ی نسبتاً طولانی که مبتنی بر فعل و انفعالات اقتصادی و سیاسی جامعه بود، خود را از جریانات سکولار یعنی بورژوایی و سوسیالیستی، رها سازد و با تفکر اسلامی مرزهای ضخیم و پررنگ خود را مشخص نماید. پرشی به امروز به طور کلی بخش بزرگی از روشنفکران سیاسیِ نسلِ قبل از انقلاب (روشنفکران سیاسی سکولار) هنوز کما بیش در صحنه سیاسی ( به ویژه در خارج از ایران) به بقای خود ادامه می‌دهد. این روشنفکران به گونه‌ای مبهم و ناپایدار در سازمان‌ها و احزاب خود «حضور» دارند، در بحث‌های اینترتی متعدد شرکت می‌کنند و نظرات خود را در روزنامه‌ها – عمدتاً الکترونیکی – منتشر می‌نمایند. بر این بستر آرام و رخوت‌انگیز هر کس خود را «با جریان سیاسی» خود تعریف می‌کند و در کنار این «جریان‌ها» عده‌ای وجود دارند که به طور منفرد دستی بر آتش دارند. در این میان اگر هم یک «رخداد سیاسی» مهم در شرف تکوین باشد، ناگهان سر و صدای «وحدت و ائتلاف» برای مدت کوتاهی بلند شده و پس از مدتی هم خاموش می‌شود. همه منتظر هستند! ولی منتظر چه می‌توانند باشند؟ که دری به تخته بخورد، حرکتی خودجوش آغاز گردد تا دست به اقدام بزنند؟ یا بهتر بگویم تا به دنبال آن جریان خودجوش بیفتند؟ وقتی از این منظر به وضعیت این سازمان‌ها و احزاب بنگریم، صحنه‌ی غم‌انگیز و ناامیدکننده‌ای را در مقابل خود می‌بینیم. در این جا عوامل متعددی در بی‌حرکتی و بی‌تحولی این احزابِ باقی‌مانده نقش ایفا می‌کنند. ۱- فقدان یک نقد ایجابی و عدم گسست از گذشته فکری خود. ۲- طولانی شدن حاکمیت دینی در ایران که اثرات منفی روانی خود را بر جای گذاشته است، ٣- عامل بیولوژیکی یعنی بالا رفتن سن افراد که یکی از نتایج آن محافظه‌کاری است که منظور نه محافظه‌کاری در موضع‌گیری‌های سیاسی، بلکه محافظه‌کاری در عمل است. ضرورت یک حرکت نوین؟ سازمان‌ها و احزاب کنونی، باقی‌مانده‌ی همان سازمان‌ها و احزاب قبل از انقلاب اسلامی هستند، هم به لحاظ تفکری و هم به لحاظ ساختار حزبی. این دو عنصر تفکری و ساختاری از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و نمی‌توانند هم باشند. این سازمان‌ها و احزاب، دوران کوتاهِ شکوفایی خود را پس از انقلاب اسلامی تجربه کردند. جامعه‌ی آنروز ایران جمعیتی داشت تقریباً برابر با ٣۶ میلیون نفر که از زیرساخت‌های ارتباطی، آموزشی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معینی برخوردار بود. طی سی سال گذشته شرایط نوینی تکوین یافته است که مشکلات و وظایف نوینی را نیز به همراه داشته است. جامعه‌ی ایران دچار تحولات زیادی شده است، در صورتی که سازمان‌ها و احزاب باقی‌مانده تقریباً بدون تغییر و تحول درجا زده‌اند. همان‌گونه که در بالا گفته شد، یک نوع رخوت و ترس از تغییر در بقایای این سازمان‌ها و احزاب رسوب کرده است. به همین علت انحلالِ سازمان یا حزب و آغازی مجدد اساساً نمی‌تواند در ذهن ما خطور کند. یعنی ما ترجیح می‌دهیم از سازمان و حزب خود خارج شویم ولی «موطن» ما که هویت‌بخش ماست دست‌نخورده باقی بماند. به عبارتی ما «هویت» یعنی مجموعه‌ی روح و هستی خود را با سازمان‌ها و احزاب گذشته‌مان تعریف می‌کنیم. به همین دلیل، انحلال یک سازمان یا حزب (حتا اگر فقط نامش باقی مانده باشد) یک اقدام روانی بسیار پیچیده است. بنابراین هنگامی که از محافظه‌کاری سخن به میان می‌آید، محافظه‌کاری در عمل یعنی اقدام به یک حرکت نوین مورد نظر است و نه در موضع‌گیرهای سیاسی و شعاری. از این رو اولین شرط برای خروج از این بحران و ورود به مرحله‌ی جدید، کندن از مبانی فکری گذشته خویش است و این خود پروسه‌ایست که بدیل‌های حزبی متناسب را به تدریج شکل خواهد داد. در این جا لازم است که به یک تلاش بسیار مهم اشاره شود: یعنی تأسیسِ «اتحاد جمهوری خواهان ایران» و «جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک». شاید بتوان تشکیل این دو سازمان را از بزرگترین دست‌آوردهای سازمان‌ها و احزاب باقی‌مانده ارزیابی کرد که تلاش کرده‌اند خود را با شرایط نوین جامعه ایران تطبیق دهند. از آن جا که این حرکت یعنی درک این ضرورت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، لازم است که به بعضی نکات اشاره شود: اتحاد جمهوری‌خواهان ایران اتحاد جمهوری‌خواهان ایران در اساسنامه‌اش، خود را به مثابه‌ی «یک سازمان سیاسی مستقل» ارزیابی می‌کند که خواهان «دستیابی به آزادی و دموکراسی و استقرار نظام جمهوری مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر در ایران» می‌باشد. این سازمان در «راهبردهای سیاسی اتحاد جمهوری‌خواهان ایران» به طور ضمنی نیز اعتقاد خود را به «یک نظم پلورالیستی» اعلام می‌کند. نگاهی کوتاه به اساسنامه و راهبردهای سیاسی این سازمان نشان می‌دهد که این سازمان، به هر دلیلی، از فرموله کردن مشخص گریزان است. پرسش اصلی این است: بزرگترین مانع در راه «آزادی و دموکراسی» در ایران چیست؟ امروزه همه می‌دانند که تلفیق دین و دولت و نهادهایی مانند رهبری، شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام به عوامل ترمزکننده پویایی جامعه‌ی ایران تبدیل شده‌اند. متأسفانه ما نه در اساسنامه و نه در «راهبردهای سیاسی ...» در این مورد شفافیتی مشاهده نمی‌کنیم. به چه علت؟ چه چیزی مانع گنجاندن این اصل می‌شود؟ چگونه می‌توان از «آزادی و دموکراسی» سخن گفت ولی جدایی دین و دولت و اضمحلال نهادهای مربوطه‌ی آن را تصریح نکرد؟ می‌توان گفت که اتحاد جمهوری‌خواهان ایران تولد جدیدی نیست. در این جا به اصطلاح ضرورت «یک چیز نوین» درک شده، ولی مجریان این ایده از همان ابزارهای فکری به ارث مانده استفاده می‌کنند. مسئله‌ی دوم که باز تصریح نشده است، مسئله‌ی ملت‌های فرهنگی در ایران است، که توگویی چنین پدیده‌ای در ایران وجود ندارد. بنابراین، عملاً اتحاد جمهوری‌خواهان را نمی‌توان به مثابه‌ی یک تحول سیاسی – حزبی ارزیابی کرد. جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک در مقایسه با اتحاد جمهوری‌خواهان ایران، این سازمان دو اصل بسیار مهم را تصریح کرده است: جدایی دولت از دین و مسئله‌ی ملی. جدایی دولت از دین و لغو حکم اعدام در «وجوه مشترک» و مسئله‌ی ملی در «وجوه افتراق» طبقه‌بندی شده است. همچنین در راهبردهای سیاسی به دو نکته‌ی بسیار مهم اشاره شده است: حل مسالمت‌آمیز این تحول و دوم یک دوره‌ی انتقالی که در مجلس موسسان متبلور می‌شود. اگرچه این سازمان نوپا از همزاد خود فاصله‌ی زیادی دارد ولی هنوز از بیماری‌های مزمن روشنفکران ایرانی در رنج است. «جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک» در سند سیاسی‌ خود، نه خود را سازمان و نه حزب ارزیابی کرده است، که باید این را هم جزو نقاط قوت آن محسوب کرد. به عبارتی جریان فکری-سیاسی‌‌ای است که می‌تواند در آینده به حزب یا سازمانی با ساختار نوین تبدیل گردد یا از درون آن یک چنین پروسه‌ای شکل بگیرد. ولی «سند سیاسی» نشان می‌دهد که این جریان سیاسی هنوز تصمیم نگرفته که می‌خواهد یک «جریان» سیاسی باقی بماند یا مثل یک سازمان یا حزب عمل نماید. به همین دلیل ما آشفتگی را در این «سند سیاسی» به وضوح می‌بینیم. مثلاً به این سه اصل مورد توافق نگاه کنیم: «ایجاد امکانات برای دستیابی به برابری زنان و مردان در همه‌ی عرصه‌های زندگی اجتماعی از جمله در نهادهای سیاسی، اجرایی و قانونگذاری به شیوه‌های گوناگون خاصه سهمیه‌بندی.» «تأمین حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بنیادین که شرط لازم شهروندی برابر است (امنیت، معاش، مسکن، بهداشت، آموزش و کار). تحقق این حقوق منوط است به ایجاد شرایط لازم برای بهره‌برداری برابر تمام شهروندان از امکانات مادی و معنوی کشور.» «سازمانیابی قدرت سیاسی و دستگاه اداری با رعایت اصل تمرکز زدایی و تکیه بر توسعه‌ی دموکراسی محلی. در هر محل و منطقه، تصمیم‌گیری در امور محلی و منطقه‌ای می‌بایست به نهادهای منتخب ساکنان (انجمنها، شوراها و ...) سپرده شود.» سه اصل فوق جزو اصول برنامه‌ای «احزاب» است که در «سند سیاسی» گنجانده شده است. این اصول حزبی به خودی خود هیچ شفایتی ندارند یعنی نه مشخص هستند و نه ابزار تحقق آن معلوم است. ما همین اصول را در برنامه‌های احزاب اروپایی مشاهده می‌کنیم که توسط بندها یا تبصره‌ها شفاف و دقیق شده و راه‌های تحقق آن‌ها مشخص می‌گردد. مثلاً هر حزبی از «تمرکز زدایی» یا «دموکراسی محلی» درک معینی دارد و به فراخور جایگاهش راهِ حل‌های مشخص خود را نیز ارائه می‌دهد. بنابراین، داخل کردن این اصول حزبی در «سند سیاسی» یک جریان سیاسی فقط برای خالی نبودن عریضه است که سرانجام منجر به سوءتفاهم و آشفته‌فکری می‌گردد. جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک به مثابه‌ی یک «جریان سیاسی» راهی ندارند به جز خروج از این التقاط‌گری ساختاری. از سوی دیگر کارکرد این جریان سیاسی که یک برنامه‌ی حداقل را حمل می‌کند فقط برای یک مقطع زمانی معین است و به همین دلیل باید به وظیفه‌ی مقطعی خود آگاه باشد. بنابراین زدودن اصول حزبی یا سازمانی و متمرکز شدن روی گره‌گاههای اساسی مانند جدایی دین و دولت، اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، لغو حکم اعدام، آموزش ابتدایی و عالی به زبان مادری و مجلس موسسان به مثابه‌ی دوره‌ی انتقالی می‌تواند به این جریان کیفیت نوینی بدهد. از سوی دیگر نامِ این جریان، سوءتفاهم ایجاد می‌کند. این نام چنین القاء می‌کند که این جریان سیاسی فقط کسانی را در خود جای می‌دهد که در تفکر خصوصی خود نیز غیردینی باشند، مثل احزاب سوسیالیست و کمونیست. در صورتی که این جریان سیاسی نه یک جریان عقیدتی بلکه فقط و فقط سیاسی است که با اصل تفکیک دین و دولت، کیفیتِ «لائیکِ سیاسی» را در خود حمل می‌کند و ضرورتی به انعکاس آن در نام یا سردرِ این «جریان» ندارد. زیرا باید هر کمونیست، مسلمان، یهودی، مسیحی و یا هر کس با هر عقیده‌ی شخصی بتواند، به شرط موافقت با این برنامه‌ی حداقل سیاسی آن، وارد این «جریان» شود. با یک نگاه اجمالی به اسناد این دو جریان فوق‌الذکر هر خواننده‌ای متوجه می‌شود که موسسین این دو جریان با چه شتاب و سَمبَل‌کاری «وظایف» خود را به فرجام رسانده‌اند. علتِ این سهل‌انگاری و بی‌دقتی در این «ضرورت حس‌شده»، در این نکته است که ما هنوز با ابزار یا ساختارهای فکری سابق می‌خواهیم به ضرورت‌های نوین پاسخ‌گو باشیم. امری که اگر صدبار دیگر هم تکرار شود با شکست مواجه خواهد شد. مشکل تمامی احزاب و سازمان‌های سیاسی در زمان مشروطیت به ویژه تا مجلس چهارم یعنی تا به قدرت رسیدن رضاشاه و در اوایل سلطنت محمدرضا شاه تا مجلس پانزدهم – که در ۲٨ مرداد آن کودتا شد – عدم تشخیص این مسئله بود که چگونه می‌توان بر سر یک برنامه‌ی سیاسی حداقل به توافق رسید تا جامعه به یک ثبات نسبی سیاسی برسد. این رفتار از یک سو به واسطه‌ی بی‌تجربگی و فقدان ابزار متناسبِ فکری احزاب بوده و از سوی دیگر تحت تأثیر مناسبات فرهنگی ایلی جامعه بود، که هر حزب و دسته‌ای، ایران را ملک خود می‌دانست. امروزه می‌دانیم که جامعه، متعلق به هیچ قشر، طبقه یا گروه خاصی نیست و در عین حال به همه متعلق است. جامعه‌ی مدنی آتی ایران به احزاب و سازمان‌هایی نیاز دارد که بتوانند از یک سو نیازهای بلاواسطه و عاجل را پاسخ‌گو باشند و از سوی دیگر تصویر روشنی از چشم‌انداز‌ نیازهای آتی جامعه ایران داشته باشند. آن چه که در این جا باید تأکید کرد این است: سازمان‌ها و احزاب باقی‌مانده به پوسته‌های کهنه و سد‌هایی تبدیل شده‌اند که مانند محفظه‌های بسته‌ی آتشفشان عمل می‌کنند. این مجموعه‌ی امروزی که در محفظه‌های سخت‌پوست خود می‌جوشد، پیوستگاه گذشته‌ و آینده‌ی ایران است. ولی این نیرو به دو علت اساسی نمی‌تواند به یک نیروی بالفعل تبدیل گردد: از یک سو باید بند ناف خود را با گذشته به ارث رسیده یعنی با منشاء خود که در زمان انقلاب مشروطیت ریخته شده، قطع کرده و برای همیشه و در همه‌ی زمینه‌ها با آن وداع کند و از سوی دیگر باید بتواند پوسته‌های سازمانی – حزبی گذشته را که با همان بنیان‌های فکری ساخته شده‌اند، ویران کرده و بر ویرانه‌های آن ساختمان‌های نوین حزبی برپا نماید. ابتدا باید خود را رها کرد تا بتوان دیگران را رها نمود! سه درک از تحولات آتی، سه سیاست متفاوت درک اول، تحولات آتی جامعه‌ی ایران یعنی اضمحلال ارگانیسم اداری جامعه را اساساً با نیروی قهر یعنی با قیام یا شورش مردم یا جنگی که از بیرون تحمیل می‌گردد، ارزیابی می‌کند. از این منظر، تنها امکان برای فائق برآمدن بر این مانع تاریخی- سیاسی یعنی حاکمیت دینی در حذف فیزیکی آن قرار دارد. به همین علت حاملین این درک، کلیه‌ی سیاست‌های تاکتیکی و استراتژیک خود را با این نوع برداشت از تحولات آتی جامعه‌ی ایران تنظیم کرده‌اند و می‌کنند. بارزترین نمونه‌ی این درک در سازمان مجاهدین خلق ایران متبلور می‌شود. البته در کنار این سازمان، بسیاری از افراد و گروه‌های مذهبی و سکولار نیز قرار دارند. درک دوم عملاً به اضمحلال و از هم پاشیدگی ارگانیسم اداری (حاکمیت سیاسی) موجود معتقد نیست. بلکه اساساً به تطور درونی این ارگانیسم اعتقاد دارد. بنابر مبانی این درک، حاکمیت سیاسی کنونی ایران در آینده مجبور خواهد شد خود را با کل شرایط نوین اجتماعی در ایران و مناسبات سیاسی بین‌المللی تطبیق دهد. به همین دلیل تاکتیک و استراتژی خود را با تحولات درونی این ارگانیسم اداری سامان می‌بخشد. نتیجه‌ی سیاسی این نگاه، فقدان یک برنامه‌ی مشخص حداقل است که بتواند مرزهای کلی‌اش را از حاکمیت سیاسی فعلی تفکیک نماید و به همین دلیل کیفیت پراتیک سیاسی این جریان فکری با دنباله‌روی تعریف می‌شود. درک سوم خود را مقید به چگونگی تحولات آتی اجتماعی نمی‌کند. این درک معتقد است که اضمحلال حاکمیت سیاسی ایران امری حتمی و جبری است ولی چگونگی این از هم‌پاشیدگی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌باشد. به عبارتی ما نمی‌دانیم قهر انسانی یا طبیعی، بر هم خوردن توازن قوا یا پرواز جغدی بر چاه جمکران موجب این تحول خواهد شد. به همین دلیل چگونگی اضمحلال این حاکمیت سیاسی برای این نگرش تعیین‌کننده نیست. مهم‌ترین وظیفه‌ی ما در این مرحله چیست؟ داشتن یک برنامه‌ی حداقل سیاسی که بتواند برای یک مقطع معین پاسخ‌گوی نیازهای کلیه‌ی اقشار و طبقات اجتماعی ایران باشد. هدف این برنامه باید سنگ‌بنایی باشد که جامعه‌ی مدنی آتی ایران بر آن استوار شده و در عین حال تا رسیدن به آن مرحله، ثبات سیاسی جامعه دچار آشوب نشود. اولین نیاز جامعه‌ی امروزین ایران چیست؟ دموکراسی، آن هم از نوع شناخته‌ شده و تجربه‌شده بورژوایی. امروزه بر هیچ کس پوشیده نیست که مانع اصلی بر سر این دموکراسی، تلفیق دین و دولت است. از این رو می‌توان به طور کلی به موارد زیر به عنوان اصول قابل مذاکره اشاره کرد:۱- تفکیک دین از دولت و از بین بردن ارگان‌های مربوطه مانند رهبری، شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام، ۲- مجلس ملی به مثابه‌ی بالاترین مرجع قانون‌گذار، ٣- قبول و اجرای اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، ۴- لغو حکم اعدام، ۵- آموزش از ابتدایی تا عالی به زبان مادری. از سوی دیگر ۶- تأکید بر گذار مسالمت‌آمیز و ۷- یک دوره‌ی انتقالی که در آن مجلس موسسان نه تنها نظام دموکراتیک انتخاباتی آتی را تدوین می‌کند بلکه ناظر بر ثبات سیاسی و جلوگیری از آشوب اجتماعی در دوران گذار ‌باشد. برای رسیدن به این برنامه اتکاء به جنبش‌های مدنی سامان‌یافته (مانند زنان و دانشجویان) و جنبش‌های صنفی (مانند اعتصابات و اعتراضات کارگران و کارکنان) و ایجاد جنبش‌ها و اعتراضات مدنی کوتاه‌مدت و بلندمدت و استفاده از تریبون‌های بین‌المللی. این‌ها نکاتی هستند که می‌توان حول آن‌ها به مذاکره پرداخت و با تعدیل و تصحیح به یک برنامه‌ی حداقل سیاسی نایل آمد. هر جریان سیاسی یا هر فردی که با این برنامه‌ی حداقل موافق است باید بتواند خود را عضوی از آن بداند. پس از توافق روی یک برنامه‌ی حداقل، باید سازمان‌ها، احزاب و جریانات سیاسی‌ای که با آن موافق هستند طی یک قرارداد سیاسی- اجتماعی کتباً آن را تأئید نمایند و افراد منفرد موافقت خود را طی امضاهای اینترتی اعلام نمایند. از طریق شبکه‌های اطلاع‌رسانی باید همه‌ی مردم را در جریان این حرکت سیاسی قرار داد و تلاش کرد که مردم با امضای خود حمایت خود را از این جنبشِ مدنی اعلام نمایند. این حرکت یک اقدام آموزشی است که هر فرد ایرانی مسئولیت سیاسی بپذیرد. به این ترتیب می‌توان این حرکت سیاسی و برنامه‌ی آن را به استانداردهای سیاسی جامعه مدنی آتی تبدیل نمود و از سوی دیگر با جمع‌آوری حمایتِ مردم از طریق امضاء یک پروسه‌ی روشنگری سیاسی را آغاز نمود. جنایت و کیفر جنایاتی که توسط حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی صورت گرفته در تاریخ مدرن ایران بی‌نظیر است. این زخم بزرگ از بار احساسی بسیار عظیمی برخوردار است. جنایات یا به عبارتی قتل‌ شامل مرور زمان نمی‌شود. باید با این پدیده چگونه برخورد نمود؟ با سه شیوه متفاوت می‌توان با این جنایات رفتار کرد. ۱- بخشش و به خاطر خالی نبودن عریضه برپا کردن چند دادگاه نمایشی، ۲- انتقام و خونخواهی. یعنی حذف و شکنجه عاملین جنایات، چه از طریق اهرم‌های دولتی و چه غیر دولتی و ٣- ایجاد دادگاه‌های ویژه‌ی علنی که به این جنایات رسیدگی کنند. در این دادگاه‌ها باید جنایتکاران از کلیه‌ی حقوق یک شهروند برخوردار باشند یعنی باید از وکیل مدافع برخوردار بوده و تحت هیچ‌گونه شکنجه یا بدرفتاری قرار نگیرند. شیوه‌ی سوم نه می‌تواند ببخشد (۱) و نه می‌تواند خونخواهی را تحمل کند. جنایات رخ داده باید به یک منبع آگاهی دهنده و تربیتی برای جامعه ایران تبدیل گردند. این یک پروسه‌ی آموزشی- تربیتی است که همه‌ی ما باید بیاموزیم که هر فردی قبل از این که خوب یا بد باشد، یک انسان است و باید شأن انسانی او را پاس داشت. هدف از محاکمه‌ی جنایت‌کاران نبایستی به ارضاء احساسات خونخواهی و انتقام‌جویی تبدیل شود، بلکه دست‌آوردهای تربیتی و فرهنگی آن مد نظر است. فقط و فقط از این طریق است که می‌توان «زندگی‌های نابود شده» را به یک دست‌آورد بزرگ اجتماعی تبدیل کرد و گسستی در فرهنگِ متعارفِ موجود ایجاد نمود. نتیجه‌گیری: مقاله‌ای که مطالعه کردید فقط یک تلاش است در جهت شناخت بهتر هستی امروزی ما به عنوان روشنفکر سیاسی ایرانی. برگشتی انتقادی به گذشته برای شناختِ امروزی خودمان و آماده کردن خود برای پاسخ‌گویی به مسائل نوینی که هم در عرصه‌ی ملی و هم بین‌المللی در مقابل ما قرار دارند. هدف از این تلاش در مرتبه‌ی اول برانگیختن دوستان و همکارانی است که از پتانسیل عظیمی برخوردار هستند و می‌توانند در این مسیر خدمت بزرگی به جنش دموکراتیک و نوین ایران بکنند و از سوی دیگر مبانیِ اندیشیدن مستقل را برای نسل بعدی فراهم آورند. امروزه همه‌ی ما از تفکیک دین و دولت سخن می‌گوئیم ولی همه‌ی سازمان‌ها و احزاب ما (اعم از دینی و سکولار) ، سازمان‌ها و احزاب عقیدتی هستند نه سیاسی. واقعاً چگونه می‌توان این تناقض را رفع کرد؟ از این تناقضات در گفتار و اعمال ما کم نیستند و درست به همین دلیل است که ما به یک نقد جامع و تاریخی از خود نیازمندیم و این نه وظیفه‌ی این یا آن فرد بلکه وظیفه‌ی همه‌ی ماست. (۱) – جامعه‌ی مدنی بر قانون استوار است و به همین دلیل نمی‌تواند جنایت‌کار را ببخشد. جنایتکار باید در مقابل دادگاه قرار گیرد و پاسخ‌گوی اعمال خود باشد. البته این که چه کسی باید در مقابل دادگاه پاسخ‌گو باشد، به لحاظ حقوقی مسئله‌ی بسیار پیچیده‌ای است که مجمعی از حقوقدانان باید در خصوص آن تصمیم‌گیری نمایند. بجز کسانی که شکنجه و اعدام کردند، آیا افرادی که دست به ترور زده‌اند باید در مقابل دادگاه قرار گیرند؟ معیار پاسخ‌گویی در مقابل دادگاه چیست؟ آیا فقط کسانی که در حکومت بودند باید در مقابل دادگاه قرار بگیرند؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر! از سوی دیگر هر فردِ صدمه‌دیده‌ای می‌تواند برای آرامش درونی خود، جنایتکار را ببخشد. ولی این ربطی به جامعه‌ی مدنی ندارد. زیرا شاکی در این جا نه فرد خصوصی بلکه دولت (دادستانی) می‌باشد.